خواجوی کرمانی
»
دیوان اشعار
»
صنایع الکمال
»
ترکیبات
»
شمارهٔ ۱۲ - فی مرثیة السلطان السعید الشهید ارپه خان و مدح الامیر جلال الدولة و الدین مهدی
ز دست این فلک گوژ پشت سفله پرست
کدام سر که نرفتست عاقبت از دست
اگر نهی ز شرف بر سر کواکب پای
بزیر پای حوادث کند سپهرت پست
سکندر ار چه بمردانگی جهان بگشود
بوقت کوچ بنا کام بار رحلت بست
تهمتن ار غم این هفتخوان خلاص نیافت
سیامک از کف این دیو کینه جوی نجست
غبار دل چه نشیند چو گرد محنت خاست
ز ملک و مال چه خیزد چو شمع عمر نشست
چو ساقی فلکت می ز هفت جام دهد
چو جم کشند بیکدم بخوابگاهت مست
ز سرد مهری گیتی نگر که در هیجا
به تیر چرخ روان امیرزاده بخست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن شاعر به نقد سرنوشت و تقدیر انسانی میپردازد و میگوید که هیچ کس از چنگال حوادث و مشکلات زندگی نجات نمییابد. او با اشاره به شخصیتهای تاریخی مانند سکندر و تهمتن، نشان میدهد که حتی بزرگترین قهرمانان نیز از مصائب در امان نیستند. شاعر به ناامیدی و سختیهای زندگی اشاره میکند و میگوید که با وجود تلاشها و افتخارات، سرانجام همه در برابر مرگ و فلاکت بیپناه میشوند. در نهایت، او به نوشیدن شراب و مستی از زندگی نیز اشاره میکند که میتواند نشانهای از فراموشی غمها باشد.
هوش مصنوعی: از دست این چرخ ناپایدار و دنیاپرست، کدام انسانی که از بند آن رهایی یافته است؟
هوش مصنوعی: اگر انسان از مقام و منزلت خود دست بردارد و در برابر اتفاقات و حوادث تسلیم شود، به زحمت و سختی دچار میشود و مقامش پایین میآید.
هوش مصنوعی: سکندر، هرچند که با شجاعت و دلیری دنیا را فتح کرد، اما در زمان سفر خود به سوی دیگری، بار و بنه سفرش را آماده کرد.
هوش مصنوعی: اگر تهمتن در گذر از هفت خوان، از غمها و مشکلات رهایی نیابد، سیامک هرگز از دست این دیو کینهجو رها نخواهد شد.
هوش مصنوعی: دل پر از غبار و نشانههای غم و اندوه است. چه فایدهای دارد به دنبال ملک و مال رفتن وقتی که عمر مانند شمعی در حال تمام شدن است؟
هوش مصنوعی: وقتی ساقی دنیا نوشیدنی از هفت جام به تو میدهد و تو مانند جم در یک لحظه خود را مست به خواب میبری.
هوش مصنوعی: به سردی و بیمهری جهان توجه کن که در هیچ جا نمیتوانی چهرهٔ فرماندهی را که به تیر تقدیر گرفتار است، ببینی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست
از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است
رسیده ماه محرم به سال پانصد و شصت
به بارگاه وزیر خدایگان بنشست
که تا نظر کند اندر جمال طلعت او
که هیچ شه را مانند او وزیری هست
خجستهرای و همایونلقا و فرّخفال
[...]
کسی نرست ز دنیا مگر خدای پرست
در این زمانه هر آن کس که او به مرد برست
جهان بی خبر آن است و جای بی ادبان
سریر کفر بلند و سرای ایمان پست
رها مکن که جهان تاج بر سر تو نهد
[...]
رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل
شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
زمانه نی در مردی در کرم بشکست
سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست
دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر
[...]
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست
مجال خواب نمیباشدم ز دست خیال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.