خواجوی کرمانی
»
دیوان اشعار
»
صنایع الکمال
»
ترکیبات
»
شمارهٔ ۱۳ - فی مرثیة نوئین الاعظم غیاث الدین کیخسرو و ابیه قطب الدین محمود
از گنج دهر بهره بجز زخم مار نیست
وز گلبن زمانه بجز نوک خار نیست
بگذر ز می که مجلسیان وجود او
حاصل ز جام دهر برون از خمار نیست
کو در میان باغ کسی یا کنار گل
کورا چو لاله خون جگر در کنار نیست
بر این قرار گرچه زنی سایبان انس
زیرا که همچو سایه دمی بر قرار نیست
تا چند سرکشی سر گردنکشان دهر
بر پای دار بین که جهان پایدار نیست
در این رباط کهنه مزن خیمه وقوف
چون واقفی که موقف او استوار نیست
هرگز نبوده است کس از روزگار شاد
ور زانک بوده است در این روزگار نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان تلخیهای زندگی و گذر زمان میپردازد. شاعر اشاره میکند که هیچ چیز از زندگی براساس تجربیات او جز زخم و رنج حاصل نمیشود و شادی در روزگار وجود ندارد. او به طور خاص بر این نکته تأکید دارد که در این دنیا، زیبایی و لذتها فقط به ظاهر وجود دارند و در باطن به درد و رنج منتهی میشوند. شاعر از نبود دوستی واقعی و ثبات در این جهان lament میکند و میگوید هیچگاه نبوده است کسی که از این دنیا شاد و راضی باشد. به طور کلی، شعر تلاشی است برای نشان دادن زخمها و ناکامیهای زندگی انسانی در برابر زیباییهای ظاهری.
هوش مصنوعی: در زندگی، سودی جز درد و رنج ندارد و زیباییهای زمانه نیز تنها با زخمها و مشکلات همراه است.
هوش مصنوعی: از می بگذر، زیرا کسانی که در مجلس هستند، وجود او را از تأثیر جام دنیا به دست آوردهاند و این حالتی که دارند، چیزی جز نشئگی نیست.
هوش مصنوعی: در باغ کسی نیست که در کنار گلها باشد و مانند لالهای، دلش پر از درد و اندوه باشد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که حتی اگر انسانی در کنار ما باشد و ما از حضور او لذت ببریم، همیشه باید بدانیم که آن رابطه یا حضور ممکن است پایدار نباشد و زودگذر است. مانند سایهای که لحظهای در کنار ماست اما نمیتوانیم به آن اتکا کنیم.
هوش مصنوعی: تا کی باید به گردنکشان و سرکشهای زمان اجازه داد که به ظلم و ستم ادامه دهند؟ باید توجه داشت که این دنیا پایدار نیست و هیچچیز در آن دائمی نیست.
هوش مصنوعی: در این مکان قدیمی، چادر نزن و اقامت نکن، چرا که همچون کسی که در ایستگاه ناپایداری قرار دارد، جای تو هم ثابت و مطمئن نیست.
هوش مصنوعی: هیچکس در تاریخ از زندگی خود راضی و خوشحال نبوده، زیرا در این زمان، شادی واقعی وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه چون تو زیر فلک شهریار نیست
آمد بهار خرم و کس شاد خوار نیست
اندر بهی شدنت بیابد بها بهار
تا تو بهی نیابی کس را بهار نیست
تا تو بهار یافتی از درد خستگی
[...]
کس را بر اختیار خدای اختیار نیست
بر دهر و خلق جز او کامگار نیست
قسمت چنان که باید کردست در ازل
و اندیشه را بر آنچه نهادست کار نیست
بر یک درخت هست دو شاخ بزرگ و این
[...]
سروی بهراستی چو تو در جویبار نیست
نقشی به نیکویی چو تو در قندهار نیست
جفت مهی اگرچه به خوبیت جفت نیست
یار شهی اگر چه به خوبیت یار نیست
زلف تو مشک بارد و بر مه زره شود
[...]
آن طبع را که علم و سخاوت شعار نیست
از عالمیش فخر و ز زفتیش عار نیست
جز چشم زخم امت و تعویذ بخل نیست
جز رد چرخ و آب کش روزگار نیست
آن دست و آن زبان که درو نیست نفع خلق
[...]
ساکن شو و تو طاعت ایزد کن اختیار
کز مرد بختیار جزین اختیار نیست
پرهیزگار باش و چه سودست پند من
که امروز روز مردم پرهیزگار نیست
مرد خدای شو که خدای است دستگیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.