گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

مجیرالدین بیلقانی

هر زخم جفایی که فلک پنهان داشت

زد بر دل ما از قضا فرمان داشت

ای دور فلک دست فرو هل که به صبر

با زخم تو پای بیش ازین نتوان داشت

عطار

اول دل من، عشق رخت در جان داشت

چون پیدا شد مینتوان پنهان داشت

آن رفت که در دیده همی گشتم اشک

کامروز به زور باز مینتوان داشت

کمال‌الدین اسماعیل

آنکس که چو شمع آتش اندر جان داشت

شد معتکف مسجد و رخ پنهان داشت

عید آمد و قندیل صفت در محراب

او را بسه زنجیر مگه نتوان داشت

عراقی

دیشب دل من خیال تو مهمان داشت

بر خوان تکلف جگری بریان داشت

از آب دو دیده شربتی پیش آورد

بیچاره خجل گشت ولیکن آن داشت

میرداماد

عشق چو توئی کجا توان پنهان داشت

یا بر دل خود فراق تو آسان داشت

گویند بدار دست از او تا برهی

تو جان منی دست ز جان نتوان داشت