گنجور

 
خواجوی کرمانی

نه آخر تو آنی که ما را زیانی

نه آخر توانی که ما را زیانی

مگر زین بسودی که ما را بسودی

وزین بر زیانی که ما را زیانی

چو ما را بهشتی چه ما را بهشتی

چو ما را جهانی چه ما را جهانی

تو پروا نداری که پروانه داری

تو پیمان ندانی که پیمانه دانی

چراغ چه راغی و سرو چه باغی

که دل را امانی و جانرا امانی

نه خورشید بامی که خورشید بامی

نه عین روانی که عین روانی

تو آن کاردانی که آن کاردانی

که از دلستانی ز دل دل ستانی

تو آتش نشانی و خواهی که ما را

بآتش نشانی بر آتش نشانی

تو چشمی و چشم از جفای تو چشمه

تو جانی و جان بی وفای تو جانی

تو ماه و مرا پیکر از دیده ماهی

تو خان و مرا خانه از گریه خانی

تو در کار و در کار خواجو نبینی

تو بر خوان و هرگز بخوانم نخوانی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

کسی را چو من دوستگان می چه باید؟

که دل شاد دارد بهر دوستگانی

نه جز عیب چیزیست کان تو نداری

نه جز غیب چیزیست کان تو ندانی

دقیقی

ز دو چیز گیرند مر مملکت را

یکی پرنیانی یکی زعفرانی

یکی زر نام ملک بر نبشته

دگر آهن آب دادهٔ یمانی

که را بویهٔ وصلت ملک خیزد

[...]

کسایی

از او بوی دزدیده کافور و عنبر

وز او گونه برده عقیق یمانی

بماند گل سرخ همواره تازه

اگر قطره ای زو به گل بر چکانی

عقیقی شرابی که در آبگینه

[...]

عنصری

شه مشرق و شاه زابلستانی

خداوند اقران و صاحبقرانی

بدولت یمینی بملت امینی

مر این هر دو را اصل یمن و امانی

تو محمود نامی و محمود کاری

[...]

فرخی سیستانی

یکی گوهری چون گل بوستانی

نه زر وبه دیدار چون زرکانی

به کوه اندرون مانده دیرگاهی

به سنگ اندرون زاده باستانی

گهی لعل چون باده ارغوانی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه