یکی گوهری چون گل بوستانی
نه زر وبه دیدار چون زرکانی
به کوه اندرون مانده دیرگاهی
به سنگ اندرون زاده باستانی
گهی لعل چون باده ارغوانی
گهی زرد چون بیرم زعفرانی
لطیفی بر آمیخته با با کثافت
یقینی برابر شده با گمانی
نه گاه بسودن مر اورا نمایش
نه گاه گرایش مرا وراگرانی
هم او خلق را مایه زورمندی
هم او زنده را مایه زندگانی
ازو قوت فعل بری و بحری
ازو حرکت طبع انسی و جانی
غم عاشقی ناچشیده و لیکن
خروشنده چون عاشق از ناتوانی
چو زرین درختی همه برگ و بارش
ز گوگرد سرخ و عقیق یمانی
چو از کهربا قبه برکشیده
زده برسرش رایت کاویانی
عجب گوهرست این گهر گر بجویی
مراو را نکو وصف کردن ندانی
نشان دو فصل اندر و باز یابی
یکی نو بهاری یکی مهرگانی
ز اجزای او لاله مرغزاری
ز آتار او نرگس بوستانی
به عرض شبه گوهری سرخ یابی
از و چون کند با تو بازارگانی
کناری گهر بر سر تو فشاند
چومشتی شبه بر سر او فشانی
ایا گوهری کز نمایش جهان را
گهی ساده سودی و گاهی زیانی
نه سنگی و سنگ از تو ناچیز گردد
مگر خنجر شهریار جهانی
یمین دول میر محمودغازی
امین ملل شاه زاولستانی
شهی خسروی شهریاری امیری
که بدعت ز شمشیر اوگشت فانی
ملک فره و ملکتش بیکرانه
جهان خسرو و سیرتش خسروانی
نه چون اوملک خلق دیده به گیتی
نه چون او سخی خلق داده نشانی
همه میل او سوی ایزد پرستی
همه شغل او جستن آنجهانی
سپه برده اندردل کافرستان
خطر کرده در روزگار جوانی
ز هندوستان اصل کفر و ضلالت
بریده به شمشیر هندوستانی
نهاده که هند برخوان هندو
چو دشت کتر برسرخوان خانی
زهی خسروی کز بزرگی و مردی
میان همه خسروان داستانی
ترا زین سپس جز فرشته نخوانم
ازیرا که تو آدمی را نمانی
به بزم اندرون آفتاب منیری
به رزم اندرون اژدهای دمانی
ترا رزمگه بزمگاهست شاها
خروش سواران سرود اغانی
از این روی جز جنگ جستن نخواهی
به جنگ اندرون جزمبارز نرانی
به هر حرب کردن جهانی گشایی
به هر حمله بردن حصاری ستانی
ز بادسواران تو گرد گردد
زمینی که لشکر بدو بگذرانی
بخندد اجل چون تو خنجر بر آری
بجنبد جهان چون تو لشکر برانی
ترا پاسبان گرد لشکر نباید
که شمشیر تو خود کند پاسبانی
ندارد خطر پیش توکوه آهن
که آهن گدازی وآهن کمانی
جهان را ز کفر و ز بدعت بشستی
به پیروزی و دولت آسمانی
نپاید بسی تابه بغداد و بصره
غلامی به صدر امارت نشانی
اگر چه ز نوشیروان در گذشتی
به انصاف دادن چو نوشیروانی
کریمی چو شاخیست،او را تو باری
سخاوت چو جسمیست، اورا تو جانی
همی تا کند بلبل اندر بهاران
به باغ اندرون روزو شب باغبانی
به بزم اندرون دلفروز تو بادا
به دو فصل دو مایه شادمانی
به وقت بهار اسپر غم بهاری
به وقت خزانی عصیر خزانی
تو بادی جهان داور داد گستر
تو بادی جهان خسرو جاودانی
چنین صد هزاران سده بگذرانی
به پیروزی و دولت و کامرانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به وصف یک گوهر قیمتی میپردازد که ویژگیهای خاص و نادری دارد. این گوهر که به زیبایی گلهای بوستان توصیف شده، نه تنها ظاهری زیبا، بلکه باطنی پرمحتوا و تاریخی نیز دارد. شاعر از تناقضات وجود این گوهر میگوید؛ گاهی سرخ و گاهی زرد است، و به رغم لطافتش، قدرت و قدرت مندی زندگان و خالقان را به یاد میآورد. همچنین در توصیف شاهی بزرگ و سخی به نام "میر محمود غازی" که به پیروزی و تعدیل خوبی و بدی در جهان پرداخته است، او را نه تنها قدرتی در جهان بلکه شخصیتی نمونه در مهربانی و کرامت توصیف میکند. در نهایت، شاعر بر اهمیت و زیباییهای فصلهای بهار و پاییز تأکید میکند و با تحسین بر روی پیروزی و کامیابی در زندگی، فضایی آرامشبخش خلق میکند.
هوش مصنوعی: یکی از جواهرات ارزشمند مانند گل در باغ، نه طلا است و نه با طلا قابل مقایسه، بلکه زیبایی و ارزشش در دیدارش مانند رنگ یک گل درخشان است.
هوش مصنوعی: سالهاست که در دل کوه محبوس شده و بر روی سنگی کهن شکل گرفته است.
هوش مصنوعی: گاهی لعل مانند شراب قرمز است و گاهی زرد مانند زعفران.
هوش مصنوعی: یک لطافت و زیبایی بههمراه آلودگی و کثیفی، به گونهای در هم تنیده شده که حس و حال قابل اعتماد و روشنی را به ذهن میآورد، مانند تردید و گمان که بسیاری از اوقات در زندگی وجود دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به رابطه بین دو شخص اشاره دارد. گاه او از نظر احساسی به من تمایل دارد و گاه دیگر، من به او کشش پیدا میکنم. در واقع، این روابط ممکن است گاهی یکطرفه و گاهی دوطرفه باشد و احساسات بین آنها در حال تغییر است.
هوش مصنوعی: او هم منبع قدرت برای خلق است و هم نیروی حیات برای زندهها.
هوش مصنوعی: از او قدرت انجام کار به وجود میآید و دریاها به وسیله او به حرکت درمیآیند. از او طبیعتهای انسانی و روحی به فعالیت میافتند.
هوش مصنوعی: غم عاشقی که تجربه نکردهام، اما صدایش به قدری بلند و رساست که همچون عاشق از ناتوانی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: مانند درختی با طلا که تمام برگها و میوههایش از گوگرد سرخ و عقیق یمانی است.
هوش مصنوعی: وقتی که گنبدی از کهربا بر افراشته شده و پرچم کاویانی بر فراز آن برافراشته است.
هوش مصنوعی: این گوهری که در جستجوی آنی، بسیار شگفتانگیز و ارزشمند است. اگر نتوانی آن را به خوبی توصیف کنی، نشاندهندهای از کمبود توانایی در توصیف زیباییهاست.
هوش مصنوعی: در اینجا به بررسی دو فصل مختلف اشاره شده است. یکی از این فصلها بهار است که نمایانگر زندگی و نو شدن است، و دیگری مهرگان یا پاییز است که به تغییر و تحولات طبیعی اشاره دارد. به طور کلی، میتوان گفت که در این متن، به وجود دو دوره متفاوت در طبیعت و تغییرات آن پرداخته میشود.
هوش مصنوعی: از بخشهای وجود او لالهای در دشت میروید و از آثار او نرگسی در باغها شکوفا میشود.
هوش مصنوعی: به شکل یک جواهری سرخ میروید و تو را به یاد میآورد، سپس چگونه میتواند با تو معامله کند.
هوش مصنوعی: اگر جواهری را بر سر تو بریزند، مانند این است که در یک شب زیبا ستارهای بر سر او بپاشند.
هوش مصنوعی: آیا جواهری هست که گاهی در این دنیا سودی ساده به ما برساند و گاهی به ما آسیب وارد کند؟
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که تو حتی اگر سنگی باشی، ارزش و اهمیت تو تنها با وجود یک خنجر از یک پادشاه جهانی معنا پیدا میکند. به عبارت دیگر، قدرت و مقام یک فرد میتواند به دیگران ارزش و اهمیت بخشد.
هوش مصنوعی: پادشاه محمود غازی، به عنوان حامی و محافظ ملتها، از سوی مردم زاولستان شناخته میشود.
هوش مصنوعی: امیری بزرگ و باعظمت که سلطنت او باعث شد تا بسیاری از ناپاکیها و بدعتها از بین بروند.
هوش مصنوعی: پادشاهی و اقتدار او بینهایت است و سیرت و شخصیت او شبیه به شخصیت پادشاهان بزرگ و باشکوه است.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که هیچکس در دنیا مانند آن شخصی که دارای صفات نیکو و سخاوت است وجود ندارد و او بهسان دیگران نیست. در واقع، او ویژگیهای خاصی دارد که او را از دیگران متمایز میکند.
هوش مصنوعی: تمام تمایلات و خواستههای او به سوی پرستش خداوند است و تمام تلاشهای او در جستجوی نعمتهای آن جهانی سپری میشود.
هوش مصنوعی: جوانی با شجاعت و دلیرانه در سرزمین کافران دست به کار شده و چالشها را پذیرفته است.
هوش مصنوعی: کفر و گمراهی از سرزمین هندوستان برچیده شده است، به دست شمشیر هندیها.
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی به حالتی اشاره شده که هند در میهمانی و پذیرایی مانند دشت وسیعی میتابد، مانند زمینهای سرسبز که بر سر سفره گسترده شده است. این تصویر بیانگر شکوه و بزرگی مهمانی و زیبایی آن است.
هوش مصنوعی: این بیت به تعریف و ستایش شخصیتی بزرگ و با شخصیت اشاره دارد که در میان دیگر فرمانروایان و شخصیتهای مهم، به خاطر ویژگیهای برجستهاش شناخته شده و داستانهای زیادی دربارهاش گفته میشود. این فرد به عنوان نماد عظمت و مردانگی در نظر گرفته میشود.
هوش مصنوعی: از این پس تو را جز فرشته نمیدانم، زیرا تو دیگر مانند انسانها باقی نماندهای.
هوش مصنوعی: در میهمانی، من مانند آفتاب درخشان و در میدان جنگ، همچون اژدهایی قدرتمند و خطرناک هستم.
هوش مصنوعی: ای جانان، میدان نبرد تو همانند میخانهای است که در آن صدای سواران و نغمههای شاداب بلند است.
هوش مصنوعی: به همین خاطر اگر به دنبال نبرد هستی، نیازی نیست که در دل جنگ، رزمآور دیگری را تهدید کنی.
هوش مصنوعی: با هر اقدام و تلاش، میتوان دنیایی را به دست آورد و با هر حمله، میتوان دژی را تسخیر کرد.
هوش مصنوعی: اگر سواران تو بر روی زمین حرکت کنند، آن سرزمین به گرد و خاک خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: زمانی که تو با خنجر خود حمله کنی، مرگ هم میخندد و وقتی تو لشکری را به حرکت درآوری، دنیا نیز به جنب و جوش در میآید.
هوش مصنوعی: نباید اجازه بدهی که شمشیر تو به جای تو محافظت کند، بلکه خودت باید پاسبان لشکرت باشی.
هوش مصنوعی: هیچ خطری برای تو وجود ندارد، زیرا تو به قدری قوی و ماهر هستی که میتوانی آهن را ذوب کنی و از آن کمان بسازی.
هوش مصنوعی: جهان را از ناپاکیها و افکار نادرست پاک میکنیم و به برکتی از پیروزی و حکومتی آسمانی دست مییابیم.
هوش مصنوعی: مدت زیادی نمیگذرد که غل و زنجیرها در بغداد و بصره به پا میشود و کسی در مقام رهبری و ریاست مینشیند.
هوش مصنوعی: اگرچه از نوشیروان گذر کردهای، اما به انصاف عمل کن و مانند او رفتار کن.
هوش مصنوعی: کریم مثل شاخهای است که ثمر میدهد، و سخاوت مثل جسمی است که او را زنده و پویا میکند.
هوش مصنوعی: بلبل در بهار به طور مداوم در باغ میخواند و باغبان در طول روز و شب به مراقبت از باغ مشغول است.
هوش مصنوعی: به مهمانی و جشن دلانگیز تو، بادا که دو فصل شادی و خوشی را همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: در بهار، غمها حالت پراکنده و ملایمی دارند، اما در پاییز، این غمها به شدت و انبوهی محسوس میشوند.
هوش مصنوعی: تو همچون بادی هستی که عدالت را در دنیا برقرار میکنی و همچنین مانند خسرو جاودانی هستی که در دنیا سلطنت میکنی.
هوش مصنوعی: اگر تو بتوانی به مدت صد هزار سال زندگی کنی و در این مدت به موفقیت، ثروت و خوشبختی دست پیدا کنی، بسیار شایسته و ستودنی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی را چو من دوستگان می چه باید؟
که دل شاد دارد بهر دوستگانی
نه جز عیب چیزیست کان تو نداری
نه جز غیب چیزیست کان تو ندانی
ز دو چیز گیرند مر مملکت را
یکی پرنیانی یکی زعفرانی
یکی زر نام ملک بر نبشته
دگر آهن آب دادهٔ یمانی
که را بویهٔ وصلت ملک خیزد
[...]
از او بوی دزدیده کافور و عنبر
وز او گونه برده عقیق یمانی
بماند گل سرخ همواره تازه
اگر قطره ای زو به گل بر چکانی
عقیقی شرابی که در آبگینه
[...]
شه مشرق و شاه زابلستانی
خداوند اقران و صاحبقرانی
بدولت یمینی بملت امینی
مر این هر دو را اصل یمن و امانی
تو محمود نامی و محمود کاری
[...]
به من باز گردای چوجان و جوانی
که تلخست بی تو مرا زندگانی
من اندر فراق تو ناچیز کردم
جمال و جوانی، دریغا جوانی
دریغاتو کز پیش رویم جدایی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.