ما حاصل از جهان غم دلبر گرفته ایم
وز جهان بجان دوست که دل برگرفته ایم
زین در گرفته ایم بپروانه سوز عشق
چون شمع آتش دل ازین در گرفته ایم
با طلعتت زچشمه ی خور دست شسته ایم
با پیکر تو ترک دو پیکر گرفته ایم
برما مگیر اگر ز پراکندگی شبی
آن زلف مشگبار معنبر گرفته ایم
تا همچو شمع از سرسر در گذشته ایم
هر لحظه سوز عشق تو از سر گرفته ایم
بیروی و قامت و لب جان بخش دلکشت
ترک بهشت و طوبی و کوثر گرفته ایم
چون دل اگرچه پیش تو قلب و شکسته ایم
از رخ درست گوی تو در زر گرفته ایم
هشیار کی شویم که از ساقی الست
بر یاد چشم مست تو ساغر گرفته ایم
از خود گذشته ایم و چو خواجو ز کاینات
دل برگرفته و پی دلبر گرفته ایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عواطف و احساسات عمیق عشق نسبت به معشوق میپردازد. شاعر از غم و دلتنگی ناشی از دوری از محبوب صحبت میکند و میگوید که از زیبایی و وجود معشوق الهام گرفتهاند. او عشق را به شمعی تشبیه میکند که با سوز و آتش دل روشن است و از زلف و چهره محبوب به عنوان منابع زیبایی و خوشبختی یاد میکند. در نهایت، شاعر به حالت فراق و دوگانگی وجودی خود اشاره میکند و میگوید که از دنیا و جهانی که دارد به خاطر عشق معشوق دل کندند و در پی او هستند.
هوش مصنوعی: ما از دنیای غم، عشقی را از معشوقهمان به دست آوردهایم و از این دنیا به خاطر دوستی که دلمان را تسخیر کرده، جانمان را گرفتهایم.
هوش مصنوعی: ما از در عشق وارد شدهایم و مانند پروانهای که به شمع نزدیک میشود، دلمان در آتش عشق میسوزد.
هوش مصنوعی: ما به خاطر زیباییات از چشمه خورشید دست شستهایم و با وجود تو، دو جسم را ترک کردهایم.
هوش مصنوعی: لطفا از ما نرنجید اگر در شبهایی که پراکندهایم، موهای زیبا و گیسوی سیاه شما را به یاد میآوریم.
هوش مصنوعی: ما مانند شمعی هستیم که از سوز و گرمای عشق تو هر لحظه در حال سوختن و گداختنیم.
هوش مصنوعی: تو با زیبایی و قامت دلربایت، جان را به دل میزنی و از بهشت و نعمتهای آن مانند درخت طوبی و رود کوثر، دلربایی کنی.
هوش مصنوعی: اگرچه دل ما در حضور تو شکسته و ناراحت است، اما از زیبایی و جذابیت تو بهرهمند شده و آن را مانند طلا در دست داریم.
هوش مصنوعی: چه زمانی میخواهیم بیدار شویم و متوجه شویم که از ساقی عشق، کمی شراب به یاد چشمان مست تو سر کشیدهایم؟
هوش مصنوعی: ما از خود عبور کردهایم و مانند خواجو از دنیای مادی دل کندهایم و به دنبال معشوق خود هستیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما هر چه آن ماست ز ره بر گرفتهایم
با پیر خویش راه قلندر گرفتهایم
در راه حق چو محرم ایمان نبودهایم
ایمان خود به تازگی از سر گرفتهایم
چون اصل کار ما همه روی و ریا نمود
[...]
دیگر هوای عشق تو در سر گرفتهایم
عشق رخ چو ماه تو از سر گرفتهایم
بر یاد آن دو چشم و لب لعل دلکشت
از بادهٔ خیال تو ساغر گرفتهایم
دایم خیال قدّ چو سرو روان تو
[...]
ماییم کز جهان همه دل برگرفتهایم
جان دادهایم و دامن دلبر گرفتهایم
مست و خراب و عاشق و رندیم و بادهنوش
آب حیات از لب ساغر گرفتهایم
چون مذهب قلندر رندی و عاشقی است
[...]
ما ای صنم هوای تو از سر گرفتهایم
چون شمع ز آتش دل خود درگرفتهایم
دل برگرفتهایم ز هستی خویشتن
زان پس هوای همچو تو دلبر گرفتهایم
بهر غذای طوطی طبع سخن گذار
[...]
مائیم کز جهان غم دلبر گرفته ایم
دل داده ایم و دامن دلبر گرفته ایم
ارمک عزیز ماست که در بر گرفته ایم
سر تا بپای او همه در زر گرفته ایم
از پیشک طلا و در دگمهای جیب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.