بلبلان که رساند نسیم باغ ارم
بتشنگان که دهد آب چشمه ی زمزم
مقیم در طیرانست مرغ خاطر ما
بگرد کوی تو همچون کبوتران حرم
مرا بناوک مژگان اگر کشی غم نیست
شهید تیغ غمت را ز نوک تیر چه غم
بنامه بهر جگر خستگان دود فراق
بساز شربتی آخر ز آب چشم قلم
کجا بطعنه ی دشمن ز دوست برگردم
که غرق بحر مودت نترسد از شبنم
گرم عنایت شه دستگیر خواهد بود
منم کنون و سر خاکسار و پای علم
بیار نکهت جان بخش بوستان وصال
که جان فدای تو باد ای نسیم عیسی دم
کسی که ملک خرد باشدش بزیر نگین
ز جام می ندهد جرعه ئی بملکت جم
چگونه در ره مستی قدم نهد خواجو
اگر نه بر سر هستی نهاده است قدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و حس عاشقانه شاعر اشاره دارد که در آن از عشق و فراق صحبت میکند. شاعر از بلبلان و نسیم باغ ارم یاد میکند و به عشق و دلتنگی خود اشاره میکند. او به پرواز مرغ خاطر خود در کوی معشوق میپردازد و از غم ناشی از دوری میگوید. همچنین به ناامیدی از دشمنی و نیاز به عنایت و محبت اشاره میکند و در نهایت به مستی و حالتی سرخوش اشاره میکند که نتیجه عشق و مهر است. در کل، شعر ترکیبی از عشق، فراق، امید و روحیهای است که در پی وصال معشوق است.
هوش مصنوعی: پرندگان خوشخوان، نسیم بهاری را به باغ ارم میآورند و به تشنگان خبر میدهند که چشمهی زمزم آب شیرینی برایشان دارد.
هوش مصنوعی: پرنده دل ما در پرواز است، در حال پرسه زدن به دور کوی تو، همانند کبوتران حرم.
هوش مصنوعی: اگر تو با مژگان نازک خود دلم را بشکنی، هیچ غمی ندارم. چرا که من با نیش تیغ غمت و درد آن آشنا هستم و از آن نمیهراسم.
هوش مصنوعی: به نام کسانی که دلشان شکسته است، برای درد جدایی شرابی درست کن که از اشک چشم نوشته شده باشد.
هوش مصنوعی: من چطور میتوانم به خاطر طعنههای دشمن از دوستی دور شوم؟ وقتی که دل در دریای محبت دارم، از یک شبنم هم نمیترسم.
هوش مصنوعی: اگر لطف و توجه پادشاه شامل حال من شود، من اکنون در جایگاه خاکی و در پای علم و معرفت قرار دارم.
هوش مصنوعی: لطفاً عطر دلانگیز گلستان وصال را بیاور که جانم فدای تو باد، ای نسیم جانبخش.
هوش مصنوعی: کسی که دارای حکمت و اندیشه عمیق باشد، هرگز از جام می نوشیدن به کسی که در مقام و قدرت است، باز نمیماند و هیچ جرعهای به او نمیدهد.
هوش مصنوعی: در مسیر شگفتی و لذت، چگونه خواجو میتواند گام بردارد، اگر قدمی را بر روی زندگی و وجودش نگذاشته باشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دژم شده ست مرا جان از آن دو چشم دژم
بخم شده ست مرا پشت از آن دو زلف بخم
لبم چو خاک درو باد سرد خواسته شد
دلم بر آتش وز دیده گشته وادی زم
مشعبد است غم عشق هر کجا باشد
[...]
همی روم سوی معشوق با بهار بهم
مرا بدین سفر اندر ،چه انده ست و چه غم
همه جهان را سر تا بسر بهار یکیست
بهار من دو شود چون رسم به روی صنم
مرا بتیست که بر روی او به آذرماه
[...]
خلاف بود همیشه میان تیغ و قلم
کنون ببخت ملک متفق شدند بهم
چگونه کلک که بر دشمنان و بر یاران
از اوست راحت و محنت از اوست شادی و غم
ضعیف جسم و تن خصم از او شده است ضعیف
[...]
نهاد زلف تو بر مه ز کبر و ناز قدم
کراست دست بر آن مشک گون غالیه شم
چو بود عارض تو لاله طبیعی رنگ
مگر نمود مرا عنبر طبیعی خم
بهاری روی تو از زلف تو فزون گشته ست
[...]
گهی ز مشک زند برگل شگفته رقم
گهی ز قیر کشد بر مه دو هفته قلم
گهی زندگره زلف او سر اندر سر
گهی شود شکنِ جَعدِ او خَم اندر خَم
رخش چو لاله و بر لاله از شکوفه نشان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.