گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خاقانی

چشمهٔ خون ز دلم شیفته‌تر کس را نی

خون شو ای چشم که این سوز جگر کس را نی

تنم از اشک به زر رشتهٔ خونین ماند

هیچ زر رشته ازین تافته‌تر کس را نی

هیچ کس عمر گرامی نفروشد به عدم

سر این بیع مرا هست اگر کس را نی

درد دل بر که کنم عرضه که درمان دلم

کیمیائی است کز او هیچ اثر کس را نی

آن جگر تر کن من کو که ز نادیدن او

خشک آخورتر ازین دیدهٔ تر کس را نی

غم او بر دل من پردهٔ زنگاری بست

کس چو داند که بر این پرده گذر کس را نی

آه و دردا که چراغ من تاریک بمرد

باورم کن که ازین درد بتر کس را نی

غلطم من که چراغی همه کس را میرد

لیک خورشید مرا مرد و دگر کس را نی

دل خاقانی ازین درد درون پوست بسوخت

وز برون غرقهٔ خون گشت خبر کس را نی