گنجور

 
خاقانی

رویم ز گریه بین چو گِلین کاهْ زیرِ آب

از شرم روی توست رخِ ماه زیر آب

ماهی تنی و می‌کنی از اشک من گریز

نه ماهیان کنند وطن، گاه زیر آب

نی نی توراست عذر که مشک و میی به هم

نی مُشک و مِیْ تبه شود آنگاه زیر آب

تخم وفاست دانهٔ دل چون به دست توست

خواهی به زیر خاک بنه خواه زیر آب

در اشک گرم غرقم و آنگاه سوخته

کس دید غرق، سوخته به نگاه زیر آب؟

دریا کشم ز چاه غمت گر برآرم آه

سوزد نهنگ را طپشِ آه زیر آب

همسایگان ز تف دلم برکنند شمع

چون شد چراغ روز شبانگاه زیر آب

گریم چنان که از دم دریای چشم من

هر گوش ماهیی شود آگاه زیر آب

آبم برفت و گر شنود سنگ آه من

از سنگ بشنوند علی‌الله زیر آب

ای دُرّ آبدار جوانی ز پیچ و خم

در آب شد ز شرم تو صد راه زیر آب

حال من و تو از من و تو دور نیست زآنک

تو آب زیر کاهی و من کاه زیر آب

خاقانیا به چاه فرو گوی راز دل

کز دوست رازدارتر آن چاه زیر آب

 
 
 
بهترین ابزار حسابداری و مدیریت مالی شخصی - حسابداری شخصی تدبیر
غزل شمارهٔ ۱۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
خاقانی

ای در آبدار توانی ز پیچ و خم

در آب شد ز شرمم صد راه زیر آب

تو چون کتان کاهی و من چون کتان کاه

دل گاه زیر آتش و تن گاه زیر آب

حال من و تو از تو و من دور نیست از آنک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه