چشم ما بر دوخت عشق و پردهٔ ما بردرید
از در ما چون درآمد دل ز روزن برپرید
گرچه راه دل زند زین گام نتوان بازگشت
ورچه قصد جان کند زین قدر نتوان دررمید
پای دار ای دل که جانان دست غارت برگشاد
جان سپار ای تن که سلطان تیغ غیرت برکشید
با چنین شوری که ناگه خاست نتوان خوش نشست
با چنین کاری که درجنبید نتوان آرمید
بر سر ایام ما عشقش کلاه اکنون نهاد
بر قد امید ما مهرش قبا اکنون برید
اندرین خمخانه صافی از پی دُرد است و ما
دُرد پُر خوردیم اکنون صاف میباید مزید
در خراباتی که صاحبدرد او جانهای ماست
مائی ما نیست گشت و اوئی او ناپدید
گوشمالی داد ما را عشق او کز بیم آن
چشم خاقانی به خاقانی نیارد باز دید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و تپشهای دل است. شاعر از شور و شوقی که عشق ایجاد کرده سخن میگوید و بیان میکند که هیچ راهی برای بازگشت از این احساسات وجود ندارد. او دل را به پای عشق میسپارد و از قدرت و زیبایی عشق سخن میگوید. چالشها و دردهایی که از عشق به وجود میآید را میپذیرد و تأکید میکند که در این دنیای پر درد، تلاش برای یافتن آرامش لازم است. شاعر همچنین به عدم توانایی انسانها در فراموش کردن عشق و عواقب آن اشاره میکند.
هوش مصنوعی: چشم ما بر عشق ثابت مانده و پردهای که مانع ما بود، به کنار زده شد. زمانی که دل از روزنه به درون آمد، دیگر توانستیم پرواز کنیم و آزاد شویم.
هوش مصنوعی: هرچند که اگر دل به این راه برود، نمیتوان به عقب برگشت، و حتی اگر کسی بخواهد جان را در خطر بیندازد، دیگر نمیتواند از این مسیر فرار کند.
هوش مصنوعی: ای دل، استقامت کن، زیرا معشوق دست به چپاول زده است. ای جسم، تسلیم باش که فرمانروای عشق شمشیر غیرت را برکشیده است.
هوش مصنوعی: در شرایطی که ناگهان هیجان و شور زیادی به وجود آمده است، نمیتوان به آرامش نشست و در حالی که کار و فعالیتی در حال انجام است، نمیتوان راحت و بیتحرک ماند.
هوش مصنوعی: عشق بر سر روزگار ما کلاهی گذاشت و اکنون بر بلندای امید ما، محبتش را چنان بر تن کرد که گویی از قبا (لباس زیبا) جدا شده است.
هوش مصنوعی: در این میخانه، مشروباتی به شدت تصفیهشده و خالص وجود دارد و ما به اندازه کافی از این مشروبات نوشیدهایم؛ حالا باید دوباره به آن بیشتری اضافه کنیم.
هوش مصنوعی: در میخانهای که صاحب آن کسی است که دردهای ما را میفهمد و به خاطر ما زندگی میکند، ما دیگر وجود نداریم و او نیز غایب شده است.
هوش مصنوعی: عشق او به ما تذکری جدی داد، چون میترسیدم از نگاهی که محبوب به شاعری دیگر دارد و نمیتوانم دوباره او را ببینم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این جهان بیوفا را بر گزیدو بد گزید
لاجرم بر دست خویش ار بد گزید او خود گزید
هر که دنیا را به نادانی به برنائی بخورد
خورد حسرت چون به رویش باد پیری بروزید
گشت بدبخت جهان و شد به نفرین و خزی
[...]
تا شه عالم به بهروزی و پیروزی رسید
باغ پیروزی شکفت و صبح بهروزی دمید
کرد باید سروران را در چنین روزی نشاط
خورد باید بندگان را در چنین وقتی نبید
فرخ آمد طلعت سلطان برین فرخنده باغ
[...]
میر خوبان را کنون منشور خوبی در رسید
مملکت بر وی سهی شد ملک بر وی آرمید
نامه آن نامهست کاکنون عاشقی خواهد نوشت
پرده آن پردهست کاکنون عاشقی خواهد درید
دلبران را جان همی بر روی او باید فشاند
[...]
عید شد ایام ما ناآمده ایام عید
چون رسید از راه با شاه جهان میرعمید
سعد دین صدری که دیدار همایونش بفال
همچو نام شاه مسعود است و چون بختش سعید
قبله اهل قلم ممدوح مخدومی که هست
[...]
خسرو از اصطبل معمورت که آن معمور باد
کامور اعمار اسبان شیخ ابوعامر رسید
مرکب میمون ادام الله توفیقه که هست
یادگار نوح پیغمبر که در کشتی کشید
گفتم ای پیر مبارک خیر مقدم مرحبا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.