چه حاجتم بود از جام باده من که مدامم
بود ز هجر بتان اشک دیده، باده و جامم
به شامم ار بنمایند رو چه حاجت صبحم
به صبح ار بگشایند مو چه منّت شامم
که از اشارت ابرو همی کشند به تیغم
که از سلاسل گیسو همی کشند بدامم
یکی منم که به عالم ز فیض روی نکویان
ندیده کامی و رسوای خاص و شهره عامم
میان عاقل و دیوانه هست فرقی و لیکن
من اندر این متحیر که ز این میانه کدامم
مرا مگوی که بگذر ز عشقبازی و رندی
اگر منم که بر این آستان همیشه غلامم
ز فرّ بخت بجائی رسیده پایه ام افسر
که پنج نوبت عشق بتان زنند بنامم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.