ای صبا از ره یاری سوی یارم گذری کن
دمی از حال دل غمزده او را خبری کن
کای طبیب دل بیمار، بر خسته خویش آی
بعیادت قدمی نه، به عنایت نظری کن
کف آبی به دل سوخته غمزده ای زن
مشت خاکی به سر خسته خونین جگری کن
مرهمی برتن صد پاره ز تیر ستمی نه
گذری بر سر غمدیده ی بی پا و سری کن
آخر ای کوکب تابنده ز گردون بنما رخ
آخر ای مهر درخشنده ز مشرق اثری کن
روز ما شام شد از دست غمت چند تطاول
صبح رویا، حذر از ناله و آه سحری کن
خلق را جان و دل اندر گرو سیم و تو افسر
خرقه هستت دل و جان در گرو سیمبری کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.