گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

دوش ناگاه نعره یی بر خاست

که دگر باره جنگ کرانست

مرگ دیدم بمرگ تا زنده

که همی باز گشت نتوانست

با یکی از هنروران که بر او

حل اشکال عقل آسانست

گفتم ای دوست باز می بینی

کار عالم که چون پریشانست؟

گفت آری قران نحسین است

وین خصومت نتیجۀ آنست

گفتم آخر نه جمله هفت اقلیم

زیر دوران چرخ گردانست؟

دور و نزدیک جاودان زبرش

دور مریخ و سیر کیوانست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

مرغ دیدی که بچه زو ببرند؟

چاو چاوان درست چونانست

باز چون بر گرفت پرده ز روی

کروه دندان و پشت چوگانست

مسعود سعد سلمان

جشن اسلام عید قربانست

شاد ازو جان هر مسلمانست

خانه گویی ز عطر خرخیز است

دشت گویی ز حسن بستانست

باد فرخنده بر خداوندی

[...]

وطواط

این نه اسبست چرخ گردانست

مرکب خاص شاه گیهانست

تند کوهی بوقت آرامش

گرد بادی بوقت جولانست

فعل او هست چون هلال ، و لیک

[...]

عین‌القضات همدانی

کار عشق ای پسر به بازی نیست

عشق وصف نهاد سلطانست

بوالعجب مذهبیست مذهب عشق

اندرو شاه و بنده یکسانست

شاه محمود بود و بنده ایاز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه