گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

به نرد باختن اندر بلا و درد سرست

ازو حذر کن و بگریز گر ترا بصرست

صلاح خویش نگهدار و نا فلاح مجوی

که در صلاح و فلاح تو نرد کینه ورست

به جاه ازو خللست و به فضل ازو نقصان

ازو به مال زیانست وزو به تن خطرست

گهی بکوبی زانو و گه بکوبی بر

درست گویی دست تو درّة عمرست

گهی بخایی لبها ز بس دریغ و فسوس

چنانکه گویی در زیر زخم نیشتر ست

هر آن حریف که با تو بباخت دشمن شد

وگرچه او ز همه دوستانت دوست تر ست

گهی بنالی و گویی اگر چنین زدمی

ببردمی و کنون شد که زخم من دگرست

گهی بگیری و گویی مگر براید نقش

گهی بدزدی و گویی حریف کور و کرست

چو بنگری همه بازیت دزدی آمد و مکر

چو بنگری همه گفت تو گوییا مگرست

بعشرت اندر کسبست و ، کسب در عشرت

نکو نباشد اگر حاصلش همه گهرست

عجبّر آنکه همی نرد را هنر دانی

وگرچه درّ سخن به ز نرد در نظرست

اسیر و عاجز چوبی و استخوان گشتن

به چشم آن که مرا و را خرد نه بس هنرست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

خدایگانا امشب نشاط ساز بدانک

پدرش ز آهن بودست و مادرش حجرست

بصورت شجری و ز خفچه او را برگ

که از عقیق و ز یاقوت بار آن شجرست

زبانه‌هاش چو شمشیر های زر اندود

[...]

ابوسعید ابوالخیر

هر آن دلی که ترا، سیدی بدان نظرست

خطر گرفت اگرچه حقیر و بی‌خطرست

وطواط

خدایگانا ، تیغ تو صورت ظفرست

دل کریم تو گنج بدایع هنرست

فضایل تو بجسم خرد درون جانست

شمایل تو بچشم کرم درون بصرست

کف تو کان مکارم شدست در گیتی

[...]

انوری

زمانهٔ گذران بس حقیر و مختصرست

ازاین زمانهٔ دون برگذر که بر گذرست

به حل و عقد جهان را زمانه‌ایست دگر

که پیشکار قضا و مدبر قدرست

کف کفایت و رای صواب صدر اجل

[...]

خواجوی کرمانی

فروغ عارض او یا سپیده سحرست

که رشک طلعت خورشید و طیره ی قمرست

لطیفه ایست جمالش که از لطافت و حسن

ز هر چه عقل تصور کند لطیف ترست

برون ز نرگس پر خواب و روی چون خور دوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه