دوش با طبع خویشتن گفتم
که چه داری؟ بیار شعری تر
گفت من همچو سنگ خشک شدم
در من از نم نماند هیچ اثر
گر تو بسیار سر زنی بر سنگ
ناری از من بدست عقد گهر
تربیتها که کرده یی تو مرا
هست انصاف در زمانه سمر
با چنین رونق قبول سخن
با چنین آبروی فضل و هنر
رو خموش و بگوشه یی بنشین
پس ازین نام طبع و شعر مبر
گفتمش: خواجه شعر می خواهد
گفت کین خوشتر ست و نیکوتر
به چه غمخوارگی که فرمودست
خواجه ما را بدین دو سال اندر؟
نه جواب سلام و نه پرسش
نه امیدی از وبه خیر و به شر
نه بتو التفات وقت حضور
نه به غیبت تفقّدی در خور
نه قضای حقوق دیرینه
نه بحرمت بجانب تو نظر
ناگهان از تو شعر می خواهد
چه حدیثست، رو تو ژاژ مخور
خواجه را با تو این سخن خود نیست
ریشخندییت داده اند مگر
تو ز ساده دلی و نادانی
کرده یی همچو کودکان باور
ورنه بر خیز و از عنایت او
یک نشان درست باز آور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با طبع خود صحبت میکند و از او میخواهد شعری سروده شود. طبع به او پاسخ میدهد که مانند سنگ خشک شده و دیگر اثری از نم و رطوبت در او باقی نمانده است. شاعر تأکید میکند که بارها سعی کرده است بر این سنگ بزند تا به جوهر شعر دست یابد، اما دیگر امیدی به پاسخ دادن ندارد. طبع هم بیتوجهی و بیاعتنایی دیگران را به یاد میآورد و میگوید که در این دو سال نه احوالپرسی از او شده و نه توجهی به حقوق او شده است. در نهایت، طبع به شاعر توصیه میکند که از او انتظار شعر نداشته باشد و به سادگی از این موضوع عبور کند، چرا که درخواست شعر در این شرایط بیمعناست.
هوش مصنوعی: دیشب با خودم صحبت کردم و ازش پرسیدم که چه چیزی در چنته داری؟ بیا شعری زیباتر بیاور.
هوش مصنوعی: من مثل یک سنگ بیروح شدهام و هیچ نشانهای از لطافت یا زندگی در وجودم باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: اگر تو بارها به سنگ زنی، از من به دست نمیآوری چیزی ارزشمند.
هوش مصنوعی: تو مرا تربیت کرده ای، اما در این دنیا انصاف وجود ندارد.
هوش مصنوعی: با چنین رونق و اعتبار در گفتار و با این میزان از شخصیت و استعداد.
هوش مصنوعی: سکوت کن و در گوشهای بنشین، از این پس نامی از طبع و شعر به زبان نیاور.
هوش مصنوعی: به او گفتم که آقا، شعر گفتن به این زیبایی و خوبی بهتر است.
هوش مصنوعی: چرا کسی که به ما اهمیت میدهد، این دو سال را به ما چنین سپری کرده است؟
هوش مصنوعی: در اینجا، هیچ پاسخی به سلام داده نمیشود و نه سوالی مطرح میشود. امیدی وجود ندارد که از خوبی یا بدی خبری بیاید.
هوش مصنوعی: نه در زمانی که حضور داری به تو توجهی میشود و نه در غیبتت کسی به حال و احوالت خبر دارد.
هوش مصنوعی: نه حکم حقوق قدیمی و نه حرمت و احترام، بلکه به خاطر تو به سوی تو نگاه میکنم.
هوش مصنوعی: ناگهان از تو شعر میخواهد، چه خبر عجیب و غریبی است! بهانهتراشی نکن و از حرفهای بیهوده بپرهیز.
هوش مصنوعی: ایشان به خواجه میگوید که این سخن را به تو نگفتهاند، بلکه این فقط یک شوخی و تمسخر بوده که تو را به آن وادار کردهاند.
هوش مصنوعی: تو به خاطر سادگی و نادانیات مانند کودکان باور کردهای.
هوش مصنوعی: اگر نه، پس برخیز و از لطف و رحمت او یک نشانه واقعی بیاور.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رامش افزای باد و نیک اختر
بر ملک اورمزد شهریور
نامور میر نصر ناصر دین
بوالمظفر که عزم اوست ظفر
رؤیت و خلق اوست جان و خرد
[...]
دی ز لشکرگه آمد آن دلبر
صد ره سبز باز کرد از بر
راست گفتی برآمد اندر باغ
سوسنی از میان سیسنبر
گرد لشکر فرو فشاند همی
[...]
ای جهان را به راستی داور
ملک عدل ورز دین پرور
عالم افروز نام مسعودت
ملک را همچو تاج را گوهر
گنج پرداز دست معطی تو
[...]
طالع از طالعت عجایبتر
کس ندیدی عجایب دیگر
گه به چرخت برد چو قصد دعا
گه به خاک آردت چو عزم قدر
گه به دستت ببندد از دل پای
[...]
رایت شهریار دین گستر
سایه افگند بر جهان یکسر
مسرعات فلک رسانیدند
خبر فتح او بحر کشور
رونقی یافت ملت ایزد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.