تا کیام انتظار فرمایی؟
وقت نامد که روی بنمایی؟
اگرم زنده باز خواهی دید
رنجه شو، بیشتر چه میپایی؟
عمر کوتهترست از آنکه تو نیز
در درازی وعده افزایی
از تو کی برخورم؟ که در وعده
سپری گشت عهد برنایی
نرسیدیم در تو و برسید
صبر بیچاره را شکیبایی
به سر راهت آورم هر شب
دیده را در وداع بینایی
روز من شب شود شب من روز
چون ببندی نقاب و بگشایی
بر رخ و چشم من خیال تو دوش
زرگری کرد و سیمپالایی
از عزیزی به عمر میمانی
زان برفتی و باز مینایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره انتظار و longing شاعر برای کسی است که به او علاقهمند است. شاعر از اینکه مدام در انتظار دیدن او است، ناامید و خسته شده. او به کوتاهی عمر اشاره میکند و اینکه زمان زیادی برای انتظار ندارد. شاعر در تمنای دیدار، از رنجی که به خاطر این انتظار میکشد، میگوید و تاکید میکند که این انتظار تحملش را به سرانجام نرسانده. در نهایت، شاعر از زیبایی و جاذبه محبوبش سخن میگوید و اشاره میکند که زندگیاش تحت تأثیر حضور یا عدم حضور او تغییر میکند.
هوش مصنوعی: چقدر باید منتظر بمانم؟ آیا زمانی نرسیده که رویت را به من نشان بدهی؟
هوش مصنوعی: اگر دوباره زنده باشی، باید رنج بیشتری را تحمل کنی، پس چرا از این مسأله فرار میکنی؟
هوش مصنوعی: عمر انسان به قدری کوتاه است که حتی فکر کردن به اینکه تا چه زمانی میتوان این وعدهها و آرزوها را طولانی کرد، بیفایده است.
هوش مصنوعی: نمیدانم از چه زمانی میتوانم به تو دسترسی پیدا کنم، زیرا عهد و قرار ما به مرور زمان به فراموشی سپرده شده است.
هوش مصنوعی: ما نتوانستیم به تو برسیم و در نتیجه صبر بدبخت ما تمام شد و دیگر تحملمان لبریز گشت.
هوش مصنوعی: هر شب برای وداع با بیناییام، چشمهایم را در مسیر تو قرار میدهم.
هوش مصنوعی: وقتی که تو چهرهات را بپوشانی و دوباره برداری، روز من به شب تبدیل میشود و شب من به روز.
هوش مصنوعی: دو شب پیش، تصویری از تو بر روی چهره و چشمم نقش بست و مانند زرگری که نقره میسازد، دل مرا آتشین و پر زرق و برق کرد.
هوش مصنوعی: از کسی که مورد محبت و احترام قرار میگیری، در زندگیات اثری مثبت میگیری، حتی اگر از او دور شوی، همواره یادش در ذهن تو باقی میماند و به یاد او برمیگردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این دو شغل برید و عرض به تو
یافته خرمی و زیبایی
روی این را همه بیفروزی
صدر آن را همه بیارایی
چون پدید آمدی تو بر هر کس
[...]
چند پویی به گرد عالم چند؟
چند کوبی طریق پویایی؟
تا کی از بهر قوت و شهوت نفس
همچو کاسانه مینیاسایی؟
چون بدان شهر جان فرود آیی
زین همه دردسر بیاسایی
خسروا، از کمال دانایی
روی دولت همی بیارایی
گاه مال زمین همی بخشی
گاه فرق فلک همی سایی
حرب جویان نهان شوند از بیم
[...]
این همه چابکیّ و زیبایی
این چنین از کجا همیآیی
چون مه چارده به نیکویی
چون بت آزری به زیبایی
مه نخوانم تو را معاذالله
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.