شمارهٔ ۸۲ - وقال ایضاًفی مدح الاتابک الاعظم مظفّرالدّنیاوالدّین ابی بکر بن سعد زنگی طاب مثواه و یصف الفلک
کیست آن سیّاح، کورا هست بر دریا گذر
مسرعی کو سال و مه بی پای باشد در سفر؟
رهبر خلقست و او را خود نه چشمست و نه گوش
نام او طیّار و او را خود نه بالست و نه پر
منقذالغرقی لقب دادند او را زانکه او
چون خضر در مجمع البحرین دارد مستقر
هرکه جای خویشتن اندر دل او باز کرد
گر رود در بحر قلزم باشد ایمن از خطر
مال داری کرده همچون غافلان تکیه بر آب
فارغست از بازگشت و ایمنست از خیر و شرّ
اعتماد اهل دنیا بروی و او بی ثبات
آب دریا تا کمرگاه وی و وی مختصر
گرچه همچون کودکان الواح دارد بر کنار
هست صاحب صدری از روی تبحّر معتبر
در میان بحر همچون بحر باشد خشک لب
باشدش بیم هلاک آنگه که شد لبهاش تر
گه چو شطّار است افکنده سپر بر روی آب
گه چو ابدال است او را بر سر دریا عبر
حاش لله گر درآید پای او روزی بسنگ
پشت خلقی بشکند از بیم مال و بیم سر
هست او را جاریه اسم علم وین جاریه
هر زمانی گردد آبستن به چندین جانور
بی فجوری روز و شب این جاریه خفته ستان
وارد و صادر ازو برگشته مقضیّ الوطر
می خزد بر سینه همچون مار نه دست و نه پای
وانگهی مانند کژدم دم برآورده به سر
عاقبت باشدهلاک او چو مستسقی ز آب
زانک چون مستسقیان باشد ز آبش ناگزر
شکل او همچون کمانی تیر دروی ساخته
می رود با تیر همبر، نگسلد از یکدگر
خانۀ بنیاد او بر آب و آبادان ز باد
وانگهی همواره او از خاک و آتش بر حذر
با شکوه خانه ای دیوار و در مانند هم
سقف او در زیر پایست و ستونش بر زبر
ساکنان او نیندیشند از طوفان نوح
وز همه بنیادها دیوار او کوتاه تر
بارگیری پایش اندر سینه، پشتش در شکم
میکشد بار گران و فارغست از خواب و خور
مرکبی کو از علف کردست بر آب اختصار
چون به آب آید شماری برنگیرد از شمر
طرفه تر آنست کورا زندگی چندان بود
کآب را در اندرون او پدید آید ممر
باد او را تازیانه، خاک او را ناخته
آتش او را خصم جان و آب او را پی سپر
در همه بحری بود جایش مگر کاندر دو بحر
بحر شعر و بحر جود پادشاه بحر و بر
همچو تیغ شاه عالم هست در دریا روان
از برای نفع خلق و از پی دفع ضرر
قطب گردون ظفر، شاهنشه سلعر نسب
وارث تخت سلیمان، خسرو جمشیدفر
سایۀ یزدان اتابک آن ملک سیرت که هست
ذات او مستجمع جمله کمالات بشر
شاه ابوبکر بن سعد آن کز دم جان بخش او
زنده شد در دامن آخر زمان عدل عمر
خاک پای او ردای گردن خورشید و ماه
فیض جود او غذای دایۀ نجم و شجر
کشتزار فضل را از مدّ کلکش پرورش
بوستان عدل را از حدّ تیغش آبخور
آن سری کاندر هوای خاک پای او بود
در وجود آید ز مادر همچون رگش تا جور
گر خیال تیغ او بر مغز فطرت بگذرد
بگسلد از یکدیگر پیوند ارواح و صور
ای ز تاراج سخایت کیسۀ دریا تهی
وی بفتویّ سرانگشت تو خون کان، هدر
زایر درگاه اعلی، روز بار و بخششت
پای ننهد چون سر کلک توالّا بر گهر
شهسوار آفتاب از خیل رایت مفردی
کاسه های آسمان از خوان جودت ماحضر
نکهت خلق تو دارد باد نوروزی از آن
مجمر آسا گیردش گل زیر دامن هر سحر
چون سنان از سرفرازی باشدش در صدر جای
هرکه اندر خدمتت چون رمح بربندد کمر
شبروان را پاس عدل تو ببرد آرام و خواب
گر نداری باور اینک زردی روی قمر
چشمش از تأثیر آن زرین شود چون چشم شیر
آهو ار بر دست زر پاش تو اندازد نظر
آب تیغت روشن و تیزست تا حدّی کزو
سر بگردد خصم را چون افتدش بروی گذر
هرکجا مدّاح اخلاق تو بگشاید نفس
مستعدّ نطق گردد صورت دیوار و در
آب را با لفظ جان افزای خسرو نسبتست
زان چو بیند آب را از شرم بگدازد شکر
بوی آن میآید از اسراف جودت کز نهیب
بر محک پیدا نیارد گشت رنگ روی زر
اندر آن روزی که گردد در هوای معرکه
اطلس افلاک را گرد دو لشکر آستر
آستین افشان علم در رقص بر آوای کوس
پای کوبان از تزلزل همچو اسبان کوه و در
پردلان خندان چو دندان رفته در کام بلا
وز همه سو اژدهای فتنه بگشاده زَفَر
تیغها بر هم شکسته همچو جوشن پاره ها
گرزها همچون سپر رد کرده زخم تیغ خور
رمح یاران کرده کوته بر اجل راه دراز
نای رویین گشته بر بالین کشته نوحه گر
جنگیان گرد بلا صد حلقه کرده چون زره
پردلان در روی خنجر رخ نهاده چون سپر
این چو حرف طا نهاده چشم بر دنبال تیر
وان فکنده نیزه ها چون لام الف بریکدگر
در دل رزم آزمایان نوک پیکان و سنان
چون مژه بر چشم عاشق غرقه در خون جگر
در تک پای آن زمان بینی ز بیم سردوان
دست در فتراک یکرانت زده فتح و ظفر
رشته حبل الورید از چنبر آن بگسلد
گردنی کز چنبر حکم تو آرد سربدر
دشمنی کز تو گریزان میرود بر سر چو گوی
آید از گوی گریبانش ندا: کاین المفر؟
عالمی از ظلمت و از صبح صادق خنده ای
لشکری از ظالمان و از سپاهت یک نفر
خسروا حال صفاهان وانچه در وی میرود
از ستمها سمع عالی را خبر باشد مگر
هست ما را بر تو حقّ خدمت و همسایگی
از برای این دو حق در حقّ ما کن یک نظر
حاش لله هرکه از وی سایه برگیرد خدای
آفتابش در نظر باشد ز شب تاریکتر
سایۀ حقی و ما در آفتاب محنتیم
سایه ای بر ما فکن ای سایه ات خورشید اثر
لطف تو گر درنیابد، کار این بیچارگان
تا دو سه روز دگر اینجا نیابی جانور
بنده را در ظلّ خدمت جای باشد گر شود
از خلوص اعتقادش رأی عالی را خبر
آنچه با من کرد لطفت و آنچه خواهد کرد نیز
تا قیام السّاعه خواهد بود در عالم سمر
وآنچه در مدحت ضمیر من بدان آبستنت
بر جبین روز و شب خواهد شدن نقش الحجر
شکر انعامت چه داند گفت کلک سر زده
ای ز انعام تو زنده جان ارباب هنر
بنده چون مورست و او را دسترس پای ملخ
تو سلیمانی به لطف خویش بپذیر این قدر
تا که چون درّوشبه در سلک دوران می کشد
دانه های روز و شب را دست نظّام قدر
تا قیامت همچنین در باغ پیروزی نشین
تخم نیکی کار و از اقبال و دولت بربخور
خسروان را حلقۀ حکم تو گشته گوشوار
شاه سلغرشاه را دیدار تو کحل البصر
پشت تو از وی قوی و دست او از تو بلند
جانتان در عافیت پیوسته خوش با همدگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به وصف یک شخصیت برجسته و والا میپردازد. شاعر این شخصیت را به عنوان سیاحی معرفی میکند که در دریای زندگی با بینش و درک عمیق حرکت میکند، بدون اینکه به ظواهر فریبنده زندگی دنیا توجه کند. او به نوعی راهنمای مردم است و نامش «طیار» است. شاعر او را به خضر تشبیه میکند که در دریای وجود دیگران در حال نجات دادن آنها از غرق شدن است.
شاعر همچنین به تضاد و عدم ثبات دنیای مادی اشاره میکند و بر اهمیت علم و فضیلت در زندگی تاکید دارد. این شخصیت، که نماد جود و بخشش است، در زندگی دیگران تاثیرگذار و باعث بهبود اوضاع آنها میشود. در انتها، از موهبتهای این شخصیت و نقشی که در زندگی مردم ایفا میکند، ستایش میشود و امیدوار است که سایهی حمایت او بر بندگانش همواره باقی بماند.
هوش مصنوعی: کیست آن مسافر که بر دریا حرکت میکند و در سفرش زمانی نامحدود را تجربه میکند؟ او چه کسی است که سال و ماه برایش معنایی ندارد؟
هوش مصنوعی: رهبر مردم است و نه چشم دارد و نه گوش. نام او طیّار است و نه بال دارد و نه پر.
هوش مصنوعی: او را منقذالغرقی نامیدند؛ زیرا او مانند خضر در کنار دو دریا سکونت دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به عمق وجود خودش نگاهی بیندازد و درونش را بشناسد، اگر به دریاهای عمیق هم برود، از خطرات در امان خواهد بود.
هوش مصنوعی: شما دارای ثروت هستید و مانند بیخبران بر چیزهای ناپایدار تکیه میکنید، غافل از اینکه این ثروت ممکن است به زودی از دست برود و از خوبیها و بدیها در امان نیستید.
هوش مصنوعی: اعتماد به انسانهای دنیا مانند اتکاء به آب دریاست که همیشه در حال نوسان و تغییر است و هر لحظه ممکن است فرو ریزد یا به صورت دیگری درآید. بنابراین، نباید به این اعتمادهای ناپایدار دل بست.
هوش مصنوعی: اگرچه مانند کودکان لوحهای آموزشی دارد، اما آن که توانمندی و تخصص دارد، باید بر معرفت و درک خود تکیه کند.
هوش مصنوعی: در دریا مانند دریا، ممکن است که خشک و بیآب باشد، و وقتی لبی نداشته باشد، از خطر نابودی میترسد، اما وقتی لبهایش تر شود، اوضاع تغییر میکند.
هوش مصنوعی: گاهی او مانند شتری است که سپر خود را بر روی آب انداخته و گاهی دیگر مانند ابوالحسن است که در اوج دریا بر سر قرار دارد.
هوش مصنوعی: به نام خداوند، اگر پای او روزی بر زمین بیفتد، موجب میشود که عدهای از ترس از مال و جان خود به وحشت بیفتند و به سنگ پشت خود ضربه بزنند.
هوش مصنوعی: او را اسمی خاص هست و این اسم مانند یک زنی است که در هر دورهای فرزندانی از گونههای مختلف به دنیا میآورد.
هوش مصنوعی: روز و شب بیهیچ وقفهای این جوی (نهر) به آرامی در حال جریان است و کسانی که وارد آن میشوند و یا از آن خارج میشوند، همه به آنچه که خواستشان است میرسند.
هوش مصنوعی: چیزی به آرامی بر سینه حرکت میکند، مانند مار، بدون اینکه دستان یا پاهایی داشته باشد. سپس مانند یک کژدم، دم خود را بالا میبرد.
هوش مصنوعی: در نهایت، او مانند فردی که به بیماری احتباس آب مبتلا شده است، هلاک میشود؛ زیرا همانطور که این بیماران نمیتوانند از آب دور شوند، او نیز به سرنوشت خود نمیتواند فرار کند.
هوش مصنوعی: شکل او مانند کمان است که تیر درویش را میسازد و این تیر و کمان به هم مرتبطاند و نمیتوانند از یکدیگر جدا شوند.
هوش مصنوعی: خانهاش بر پایههای ناپایدار بنا شده و همواره در برابر عدم استقامت، باید از مواد خطرناک مانند خاک و آتش دوری کند.
هوش مصنوعی: خانهای با شکوه، که دیوار و در دارد و سقف آن در زیر پای قرار دارد و ستونهایش از بالای آن پشتیبانی میکند.
هوش مصنوعی: ساکنان خانهای که در آن زندگی میکنند، نگران طوفان نوح و ویرانیهای بزرگ نیستند و گویی دیوارهای آن خانه به اندازهای کوتاه هستند که هر لحظه ممکن است آسیب ببینند.
هوش مصنوعی: کسی که بار سنگینی را بر دوش دارد، در حالی که درونش آکنده از دلهره و نگرانی است، اما از خواب و خوراک بیخبر و بیغم به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: به اسبی که از علف ساخته شده، اشاره دارد. وقتی این اسب به آب میرسد، دیگر نمیتواند به شمارش برگردد و از فرامین برگشت بزند. یعنی وقتی که به نقطهای میرسد، دیگر نمیتواند به عقب برگردد و باید به جلو ادامه دهد.
هوش مصنوعی: عجیبتر آن است که در زندگی کسی که نبیند، به گونهای زندگی کند که آب در درون او بهوجود بیاید و جریان پیدا کند.
هوش مصنوعی: باد او را به شدت میزند، خاک او به او آسیب میزند، آتش او دشمن جانش است و آب او به عنوان محافظتی برای او عمل میکند.
هوش مصنوعی: در همه دریاها جایی برای او وجود داشت، جز در دو دریا: دریاهای شعر و کرم. او پادشاه این دو دریا بود و بینظیر است.
هوش مصنوعی: مانند تیغی که در دستان شاه است، دریا هم به نفع مردم حرکت میکند و برای جلوگیری از آسیبها تلاش میکند.
هوش مصنوعی: شاهنشاهی که پیروزی و کامیابی را به همراه دارد و از خاندان سلاطین مشهور است، وارث تخت سلیمان و دارای نسبی بزرگ و برجسته همچون جمشید است.
هوش مصنوعی: سایهٔ خدا، اتابک، آن کسی است که در ملک و سلطنت خود، ویژگیهای نیکو و کمالات انسانی را دارد و همهٔ خوبیها را در وجودش گردآورده است.
هوش مصنوعی: شاه ابوبکر بن سعد که به وسیله جان بخش او زنده شده، در دامن دوران عدالت عمر قرار دارد.
هوش مصنوعی: خاک پای او به قدری با ارزش است که مثل لباسی بر گردن خورشید و ماه میدرخشد و نعمت و بخشش او مانند غذایی است که به ستارهها و درختان داده میشود.
هوش مصنوعی: در زمین دانش و فضیلت، تلاش و کوشش کنی و همچنین در باغ عدالت، با دقت و آگاهی رفتار کنی تا به بهترین نتایج دست یابی.
هوش مصنوعی: هر کس که در هوای خاک پای او باشد، از همان ابتدا در وجود او مانند رگش، به وجود میآید.
هوش مصنوعی: اگر تصور تیغ او بر ذات انسان بگذرد، پیوند میان روحها و اشکال را از هم جدا میکند.
هوش مصنوعی: ای کسی که سخاوت تو مانند دریایی است که خالی شده، با اشارهٔ تو، خون بیگناهانی هدر میرود.
هوش مصنوعی: زائر درگاه پروردگار، در روز بخشش و رحمت، چون قلبی محترم به درگاه تو نمیرسد.
هوش مصنوعی: هنرمند بزرگ و بینظیری در میان جمعیت وجود دارد که به مانند یک سواره نظام درخشان بر فراز آسمانها، با بخشش و صداقت خود، سفرهای از نعمتها و فراوانی را در پیش رو قرار داده است.
هوش مصنوعی: بوی خوشی که از وجود تو به مشام میرسد، مانند نسیم نوروزی است که از عطر گلها برخاسته و هر صبح بر دامن طبیعت مینشیند.
هوش مصنوعی: چون نیزه به خاطر بلندمرتبه بودنش در صدر قرار دارد، هر کس که در خدمت تو به مانند نیزه به خود را آماده کند، باید دقت کند که در موقعیت مناسب قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: راهیابان شب با انصاف تو، در آرامش و خواب به سر میبرند. اگر به این موضوع باور نداری، به رنگ زرد روی ماه نگاه کن.
هوش مصنوعی: چشم او به خاطر تأثیر طلای درخشنده، مانند چشمان شیر میشود، اگر تو نگاهت را بر روی دست پر از طلا بگذاری.
هوش مصنوعی: تیغ تو آنقدر روشن و تیز است که وقتی به دشمن برخورد کند، سر او را از بدن جدا میکند و او را به زمین میاندازد.
هوش مصنوعی: هرجا که ستایشگر خوبیهای تو زبان به تمجید بگشاید، فضایی ایجاد میشود که حتی دیوار و در هم قادر به سخن گفتن میشوند.
هوش مصنوعی: آب به خاطر لطافت و زیبایی که دارد، با عشق و محبت خسرو مقایسه شده است. زمانی که خسرو آب را میبیند، از شرم و خجالت شکر میریزد.
هوش مصنوعی: بوی خوش generosity و بخشش تو در فضا حس میشود، بهطوریکه اگر آزمایش خوبی را انجام دهند، نمیتوانند رنگ و زیبایی طلا را پنهان کنند.
هوش مصنوعی: در آن روزی که آسمان به میدان نبرد میآید و دور تا دور دو لشکر را مانند پارچهای میپوشاند.
هوش مصنوعی: دستهای برافراشته و علم افراشته در حال رقص و جنبش است و در حالی که صدای طبل به گوش میرسد، پایها به شدت بر زمین کوبیده میشوند، گویی آنها شبیه اسبان کوه هستند که در حال لرزش و جنب و جوش هستند.
هوش مصنوعی: دلیران شاد و خوشحال مانند دندانهایی که در اثر سختیها آسیب دیدهاند، در میانه سختیها قرار دارند. از هر طرف، اژدهایی از فتنه و نفاق خود را نمایان کرده است.
هوش مصنوعی: شمشیرها به هم برخورد کرده و مانند زرههای پاره شده به نظر میرسند، و چکشها مانند سپر زخمهایی که از ضربات تیغ به جا مانده را به عقب میرانند.
هوش مصنوعی: یاران با لبخندهایشان، مسیر زندگی را برایم کوتاه کردهاند، در حالی که زمان طولانی است. حالا که بر بالین مرگم افتادهام، کسی به سوگم آمده است.
هوش مصنوعی: جنگجویان در برابر خطر به دور خود حلقهای از دفاع درست کردهاند، مانند زره که بر تن دلاوران است و در مواجهه با خنجر، چهره خود را بهگونهای محافظت کردهاند که شبیه سپر میشود.
هوش مصنوعی: چشم او به دنبال تیرهاست و وقتی نیزهها را پرتاب میکند، انگار که نشانهای به شکل "الف" روی زمین میسازد.
هوش مصنوعی: در دل جنگجویان، نوک تیر و نیزه به مانند مژهای است که بر چشم عاشقانی که در خون دل غرق شدهاند، قرار دارد.
هوش مصنوعی: در اوج شرایط سخت و پر از نگرانی، اگر به خودت اعتماد کنی و تلاش کنی، به دستاوردها و موفقیتهای بزرگ خواهی رسید.
هوش مصنوعی: اگر ریشهی حیات کسی از چنگال تو رها شود، آن کس به راحتی از سیطرهی فرمان تو آزاد خواهد شد.
هوش مصنوعی: دشمنی که از تو دوری میکند، در لحظهای به تو نزدیک میشود و مثل گوی که از دستانش بیرون میافتد، از او خواسته میشود که چه بر سرش آمده است؟
هوش مصنوعی: در جهانی پر از تاریکی، صبح صادق نویدبخش است. یک فرد میتواند در برابر جمعی از ظالمان ایستادگی کند و در این نبرد، امیدی تازه بیافریند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد اصفهان و وضعیت آن دچار مشکلات و ظلمهای زیادی شده است، و به سمع و نظر شده است که این رویدادها در حال وقوعند.
هوش مصنوعی: ما به خاطر دو حق خدمت و همسایگی که بر گردن ما داری، از تو خواهش میکنیم که به ما یک نظر بیفکن.
هوش مصنوعی: خدای بزرگ هر کسی که از او دور شود، نور و تابش الهیاش برای او از شب تاریک نیز سختتر خواهد بود.
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی از آفتاب و نور صحبت میشود که نمایانگر سختیها و مشکلات زندگی است. منظور این است که ما تحت تأثیر این مشکلات قرار داریم و به سایهای نیاز داریم که از سختیها و دردهایمان کم کند. بنابراین، از سایهای خواسته میشود که مانند خورشید، به ما انرژی و آرامش بدهد و ما را از این محنتها دور کند.
هوش مصنوعی: اگر لطف تو به ما نرسد، تا چند روز دیگر این جانوران در اینجا نخواهند بود.
هوش مصنوعی: کسی که با عشق و صداقت در خدمت باشد، میتواند در زیر سایه خدمت خود، جایگاه خوبی پیدا کند، به شرطی که باورهایش خالص باشد و از آن به حقایق بزرگ دست یابد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که تو با من کردی و هر آنچه که در آینده با من خواهی کرد، تا پایان دنیا در این جهان باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: آنچه را که در ستایش و محبت من نسبت به تو در دل دارم، روز و شب بر پیشانی زمان به صورت نقش و نگار خواهد شد.
هوش مصنوعی: شکر و سپاس شما را چه کسی میتواند به زبان بیاورد؛ چرا که قلمی که از الطاف شما بهرهمند شده، فقط به خاطر وجود شما، زنده و پویا است و به خاطر شما به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: من مثل مورچهای هستم که دسترسیام به پای ملخ است، تو ای سلیمان، با لطف خودت من را بپذیر.
هوش مصنوعی: این جمله به تصویر کشیدن دنیای زندگی و چگونگی گذر زمان را توصیف میکند. گوینده به نوعی به چرخه روز و شب اشاره میکند و به نقش نظم و کنترل در این چرخه میپردازد. در واقع، این تصویر به ما یادآوری میکند که چگونه زمان به صورت مداوم در حال حرکت است و زندگی ما تحت تأثیر آن است.
هوش مصنوعی: تا روز قیامت همیشه در باغی از پیروزی زندگی کن و از ثمرات خوبی که بر اثر کار نیک به بار میآید، بهرهمند شو.
هوش مصنوعی: سلطانان و پادشاهان برای تو مانند گوشوارهای به گوهری ارزشمند تبدیل شدهاند و دیدن تو مانند کحل چشم برای من است، که به آن زیبایی و روشنی میبخشد.
هوش مصنوعی: شما از حمایت یکدیگر بهرهمندید، و ارتباطتان موجب تقویت و رفاه روحی شما میشود. لذا زندگیتان با آرامش و خوبی همراه است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر
جامهای کش ابره از مشکت وز آتش آستر
طرفه باشد مشک پیوسته به آتش ماه و سال
و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفهتر
چون تواند دل برون آمد ز بند حلقههاش
[...]
بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر
ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر
گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح
گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر
هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا
[...]
اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر
نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر
اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد
جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟
خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته
[...]
ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر
دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر
ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست
باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر
ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست
[...]
مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ
لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ
قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ
فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.