کامم ز نوش داروی وصلت روا نبود
بر درد من ز وصل تو هرگز دوا نبود
بر درد هرکسی ز لب تو دوا برند
بر درد این غریب ستمکش چرا نبود
جان در وفا و مهر تو دادیم مردوار
با مات جز ملامت و جور و جفا نبود
نام وفا نبود به عالم ستمگرا
یا بود و در مزاج تو هرگز وفا نبود
صلحست در میانه معشوق و عاشقان
دایم میان ما بجز از ماجرا نبود
بردی دل حزینم و دادی به دست غم
ظلمی چنین صریح نگارا روا نبود
رفتم به سوی محتشمی کاو نظر کند
بر جانب گدا نظرش گوییا نبود
سلطان لطف آن صنم گلعذار را
پروای این غریب نزار گدا نبود
آنچ از وفا و جور توانست بر دلم
کرد و ز روی ماش همانا حیا نبود
بودم به دل گمان که ندارد وفا و مهر
دیدی که عاقبت نظر ما خطا نبود
زان رو که هست کام دلش حاصل از جهان
بودش فراغتی و غم بی نوا نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و غمگین شاعر میپردازد. شاعر از درد و رنج ناشی از بیوفایی معشوق سخن میگوید و میگوید که هیچ دارویی برای تسکین درد عشق او وجود ندارد. او به وفا و مهری که از معشوق انتظار داشت اشاره میکند و میگوید که هیچ نشانی از آن نیست. شاعر در عین حال از ظلم و بیتوجهی معشوق به خود شکایت میکند و در نهایت به این نتیجه میرسد که وفا و خوشبختی در عشق او تنها یک خیال بوده است. این شعر عواطف عمیق و پیچیدگیهای عشق را به زیبایی نشان میدهد.
هوش مصنوعی: نمیتوانستم از خوشی ناشی از وصالت بهرهمند شوم، زیرا بر دردم، هیچ درمانی از وصالت وجود نداشت.
هوش مصنوعی: هر کسی برای دردش از کلام تو درمان پیدا میکند، اما چرا برای درد این غریب و ستمدیده کمکی وجود ندارد؟
هوش مصنوعی: ما جانمان را در عشق و وفای تو فدای کردیم، اما جز ملامت و سختگیری و بیعدالتی چیزی جز آن نصیبمان نشد.
هوش مصنوعی: وفا و صداقت در دنیای ستمکاران وجود ندارد، یا اگر هم وجود داشته باشد، در روح و مزاج تو هرگز دیده نشده است.
هوش مصنوعی: صلح و آرامش در بین معشوق و عاشقان وجود دارد و هیچ چیزی جز داستان عشق میان ما نیست.
هوش مصنوعی: دل غمگینم را از من گرفتی و به دست غم سپردی. ای زیبای ظالم، این کار تو بیرحمانه بود و شایسته نبود.
هوش مصنوعی: به سمت فردی با وقار و معنادار رفتم که به گدایان نگاهی نمیاندازد و انگار اصلاً آنها را نمیبیند.
هوش مصنوعی: سلطان محبت آن معشوق زیبا، اهمیت و توجهی به این دل شکسته و بیچاره ندارد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از وفاداری و ظلم بر دل من گذشت، بهراستی ناشی از بیحیایی او بود.
هوش مصنوعی: در دل فکر میکردم که عشق و وفا وجود ندارد، اما در نهایت دیدم که برداشت من اشتباه بوده است.
هوش مصنوعی: به همین خاطر که او به آرزوهایش دست یافته بود، از دنیا آسایش و آرامش داشت و غم و اندوهی هم در دلش نبود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
[...]
پاینده باد دولت تو تا جهان بود
چونانکه آنچه خواهی از بخت آن بود
امروز هر نثار که کمتر زجان بود
نه در خور جلالت این آستان بود
گویم کرامتست ، چو خورشید روشنست
گویم قیامتست ، دلیلش عیان بود
زیرا که بازگشت روان سوی کالبد
[...]
یاری کس از کرشمه و خوبی نشان بود
از وی وفا مجوی که نامهربان بود
زانجا که هست خنده گل بلبل خراب
بر حق بود که عاشق روی چنان بود
ای آفتاب، بار دگر چون توانت دید
[...]
کم خور غم تنی که حیاتش بجان بود
چیزی طلب که زندگی جان بآن بود
هیچش ز تخم عشق معطل روا مدار
تا در زمین جسم تو آب روان بود
آنکس رسد بدولت وصی که مر ورا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.