گنجور

 
جهان ملک خاتون

کامم ز نوش داروی وصلت روا نبود

بر درد من ز وصل تو هرگز دوا نبود

بر درد هرکسی ز لب تو دوا برند

بر درد این غریب ستمکش چرا نبود

جان در وفا و مهر تو دادیم مردوار

با مات جز ملامت و جور و جفا نبود

نام وفا نبود به عالم ستمگرا

یا بود و در مزاج تو هرگز وفا نبود

صلحست در میانه معشوق و عاشقان

دایم میان ما بجز از ماجرا نبود

بردی دل حزینم و دادی به دست غم

ظلمی چنین صریح نگارا روا نبود

رفتم به سوی محتشمی کاو نظر کند

بر جانب گدا نظرش گوییا نبود

سلطان لطف آن صنم گلعذار را

پروای این غریب نزار گدا نبود

آنچ از وفا و جور توانست بر دلم

کرد و ز روی ماش همانا حیا نبود

بودم به دل گمان که ندارد وفا و مهر

دیدی که عاقبت نظر ما خطا نبود

زان رو که هست کام دلش حاصل از جهان

بودش فراغتی و غم بی نوا نبود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود

سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود

اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود

سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود

اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

پاینده باد دولت تو تا جهان بود

چونانکه آنچه خواهی از بخت آن بود

کمال‌الدین اسماعیل

امروز هر نثار که کمتر زجان بود

نه در خور جلالت این آستان بود

گویم کرامتست ، چو خورشید روشنست

گویم قیامتست ، دلیلش عیان بود

زیرا که بازگشت روان سوی کالبد

[...]

امیرخسرو دهلوی

یاری کس از کرشمه و خوبی نشان بود

از وی وفا مجوی که نامهربان بود

زانجا که هست خنده گل بلبل خراب

بر حق بود که عاشق روی چنان بود

ای آفتاب، بار دگر چون توانت دید

[...]

سیف فرغانی

کم خور غم تنی که حیاتش بجان بود

چیزی طلب که زندگی جان بآن بود

هیچش ز تخم عشق معطل روا مدار

تا در زمین جسم تو آب روان بود

آنکس رسد بدولت وصی که مر ورا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه