ایا بگام هوس راه عمر پیموده
هنوز سیر نگشتی ز کار بیهوده
روا بود که توعمری بسربری که درآن
نه تو زخودنه کسی ازتوگرددآسوده؟
میاز دست بخوان جهان که عقل براو
ندیدجزدل بریان واشک پالوده
کسی توقع بخشایش ازتوچون دارد
بعمرخوش توبرخویشتن نبخشوده؟
گره برابرو و کیسه نهاده یی وآنگاه
زبان ودست بدشنام و جور بگشوده
روان آدم می نازد از چو تو خلفی
که حورعین بفروشی بشاة موقوده
زعرش تابثری ازپی تودربیگار
توجزکفایت خودرادرآن بنستوده
دل شکسته پسندندناقدان بصیر
درست قلب نخواهندروی اندوده
اگرخودآتشی ای میر،هم فرو میری
وگرخودآهنی ای خواجه،هم شوی سوده
مکونات نپیچند سر ز فرمانت
اگرتودست بداری خلاف فرموده
بچشم خویش بدیدی وباورت هم نیست
عجایبی که چنان هیچ گوش نشنوده
شد از بسیط جهان کاسته سه چاراقلیم
ترا بیک جو در اعتبار نفزوده
چه تخمهای برومندرابباغ جهان
زمانه کشته وپس نارسیده بدروده
چه شمعهای دل افروز رابباداجل
جهان بکشته واندوه بررخش دوده
کجاشدندسلاطین که چرخ باعظمت
غبار درگهشان جزبدیده نبسوده؟
سرسنان یکی روی مه خراشیده
سم سمند یکی پشت گاوفرسوده
شب دراز ز آواز پاسبانانشان
ستارگان را تا روز دیده نغنوده
چنان بخواب عدم درشدندناگاهان
که شد ز هستی ایشان وجود پالوده
خراب وهالک،درپای مستی افتادند
بکاسۀ سرشان بادخاک پیموده
تن ملوک جهان بین درآرزوی کفن
زخاک خوار تر افتاده توده برت وده
بپای اسب خران همچونعل سوده سری
کلاه گوشۀ نخوت برآسمان سوده
به پشت پای ملامت زده وحوش وسباع
رخی ز ناز بآیینه روی ننموده
شکیل پای ستوران شده سرزلفی
کز او گره بجز از دست شانه نگشوده
کجاست آن تن و اندام سایه پرورده؟
کجاست آن رخ چون آفتاب نزدوده
چه کردآن همه سیم بغارت آورده؟
که خورد آن همه زر بزور بربوده؟
زپشت اسب جداگشته شاه رخ برخاک
پیاده مانده سرش پای پیل بشخوده
رخی که سایۀ برگ گلش نیازرده
لبی که هم زخودش بوسه آرزو بوده
زبان تیغ بلب روی این بخاییده
دهان سگ بزبان کام آن بیالوده
نه هیچ فایده این را زعدت ولشکر
نه هیچ حاصلی آنرازرقیه وعوده
ببینی،ارتوکنی بازچشم عبرت بین
که نسیه هاهمه نقدست وبوده نابوده
زخاک سجده گه وآب چشم یاری خواه
که جزبدین نشودپاک جان آلوده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد بشر و زندگی او میپردازد و به این موضوع اشاره میکند که انسانها از عمر خود در کارهای بیهوده میگذرانند. شاعر به تلخی میگوید که هیچکس از زندگیاش آسوده نیست و توقع بخشایش از دیگران در حالی که خود اعطایی ندارد، بیمعناست. به توصیف حال و روز پادشاهان و بزرگان میپردازد که به خاطر غفلت از زندگی، به نابودی و عدم میرسند. در نهایت، شاعر با تأکید بر اهمیت عبرت آموزی و فهم حقیقت زندگی، مردم را به بیداری و جستجوی پاکی روح دعوت میکند.
هوش مصنوعی: آیا هنوز به دنبال خواستههای خود در زندگی هستی و از کارهای بیهوده سیر نشدی؟
هوش مصنوعی: جایز است که تو تمام عمرت را در رنج و زحمت سپری کنی، در حالی که نه خودت آسودهای و نه کسی از تو آسایش دارد؟
هوش مصنوعی: به خودت زحمت نده که جهان را بسنجی، چون عقل هیچ چیزی جز دل پاک و بیآلایش را نمیبیند.
هوش مصنوعی: آیا کسی که از تو انتظار بخشش دارد، خود را در زندگی خوشبختی برای بخشش به دیگران آماده نکرده است؟
هوش مصنوعی: تو که با چهرهای عبوس و قیافهای نگران ظاهر شدهای، در عین حال زبان و دستت را به فحش و خیانت گشودهای.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به زیبایی و دلربایی یک شخص است که به قدری جذاب و دلنشین است که حتی زیبایی و لذتهای بهشتی نیز در برابر او کمرنگ به نظر میآید. به نوعی، این فرد توانایی دارد که احساسات و آرزوهای عمیقتری را در دیگران بیدار کند و ارزشهای حقیقی را در زندگی به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: از بالای عرش، نوری بهسوی تو میتابد که تنها به خودکفاییات در آنجا اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ناقدان آگاه و صاحب نظر، دل شکسته را میپسندند و در حقیقت، قلبهای حقیقی و عاطفی را نمیخواهند و روی آنها را پنهان میکنند.
هوش مصنوعی: اگر تو آتش باشی، خود به خود خاموش خواهی شد و اگر مانند آهن باشی، به مرور زمان، زنگ زده و خراب خواهی شد.
هوش مصنوعی: اگر تو دست به کاری نزنی که برخلاف دستورات باشد، دنیا و موجودات به فرمان تو عمل خواهند کرد و به ناپسندیدگیها متوجه نخواهند شد.
هوش مصنوعی: به چشم خودت دیدهای، اما نمیخواهی باور کنی، شگفتیهایی که هیچگوشی تا به حال نشنیده است.
هوش مصنوعی: از گستردگی جهان کاسته شده و تنها سه یا چهار اقلیم باقی مانده است، اما این کاهش هیچ ارزشی به تو افزوده است.
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده است که در دنیا، بذرهای زیادی بذر شدهاند که هنوز به بلوغ نرسیدهاند و در واقع، میتوان گفت آنچه در حال حاضر وجود دارد، هنوز به شکوفایی و کمال نرسیده است. این مفهوم نشاندهنده نارسایی و ناقص بودن برخی چیزها در زمان حال است.
هوش مصنوعی: شمعهای دلافروز، مثل امید و شادی، به دست زمان و حوادث بیرحم خاموش شدهاند و اکنون فقط غم و اندوه بر چهرهام نشسته است.
هوش مصنوعی: کجا رفتند آن پادشاهان بزرگ که عظمت و شکوه آنها تنها در دیدگان ما باقی مانده و جز غبار بر درگاههایشان چیزی از آنان نمانده است؟
هوش مصنوعی: یکی از نشانههای زیبایی یک چهره، مثل اثر خطی روی یک صفحۀ زیبا است که میتواند جذابیت بینظیری به آن ببخشد. همچنین، نشانههایی در زندگی و گذشته که مثل زخمهای قدیمی بر روی موجودی شجاع و نیرومند باقی مانده، میتوانند داستانهایی از شجاعت و تجربه را روایت کنند.
هوش مصنوعی: در شب طولانی، صدای نگهبانان باعث شده که ستارگان تا صبح خواب راحتی نداشته باشند.
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی، چنان در خواب عدم فرو رفتند که وجود پاک و خالصی از هستی آنها پدید آمد.
هوش مصنوعی: در حالتی از مستی و نشئگی، از پا افتاده و در وضعیتی خراب و ویران قرار دارند، مانند اینکه در ته دردی که بر سر خود دارند، غبار و خاک را تجربه کردهاند.
هوش مصنوعی: افراد سلطنتی و قدرتمند جهان در آرزوی مرگ و زندگی بهترند، در حالی که از خاک پایینتر و بیارزشتر افتادهاند.
هوش مصنوعی: با پای اسبهای بارکش، همچون نعل، سری از کلاه را بر افراشته و به آسمان نگاه میدارد.
هوش مصنوعی: حیوانات و درندگان به خاطر انتقادات ظالمانهای که به آنها شده، پشت پا زدهاند و به خاطر زیبایی و ناز خود، رویشان را به آینه نشان نمیدهند.
هوش مصنوعی: موی بلند و زیبای او همچون زلفی است که به خاطر زیباییاش، هیچ دست دیگری به جز دست شانه نتوانسته آن را باز کند.
هوش مصنوعی: کجا رفته است آن بدن و اندام زیبا که در سایه های عشق پرورش یافته؟ کجاست آن چهره که مانند آفتاب درخشان و درخشان است؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چه شده که آن همه نقره را به غارت آوردهاند؟ و چرا آن همه طلا را با زور از دیگران گرفتهاند؟
هوش مصنوعی: شاه از پشت اسبش جدا شده و در حالی که بر زمین ایستاده، سرش به سمت پای فیل افتاده است.
هوش مصنوعی: چهرهای که همواره با زیبایی و لطافتش دلها را مینوازد، لبهایی که همیشه آرزوی بوسهها را در خود دارد.
هوش مصنوعی: زبان تیغ بلب، به معنای تیز و خطرناک بودن صحبتهای شخص است. در مقابل، دهان سگ و زبان کام، بیانگر این است که برخی رفتارها یا سخنان میتوانند به شدت آسیبزننده و بیاحساس باشند، و یا پیامی ناخوشایند یا بیملاحظه را منتقل کنند. به طور کلی، این جمله به تضاد بین قدرت و اثرگذاری کلام و رفتارهای منفی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: نه سودی از این جنگ و لشکرکشی وجود دارد، و نه نتیجهای از آن در دست است.
هوش مصنوعی: ببین، دوباره با چشم عبرتنگر نگاه کن که همه چیزهایی که گذشتهاند، در واقع از بین رفتهاند و آنچه که در آینده قرار است به دست آید، در حقیقت به نوعی از آنچه که گذشته بود، خلاصه میشود.
هوش مصنوعی: از خاک سجدهگاه و آب چشم، یاری بخواه که جز این راه، جان آلودهات پاک نخواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهی ز عدل تو خلق خدای آسوده
ز خسروان چون تویی در زمانه نابوده
جهان به تیغ درآورده جمله زیر نگین
پس از تکبر دامن بدو نیالوده
ز شیر بیشهٔ سلجوقیان به یک جولان
[...]
زهی بپای تفکر بسیط عالم غیب
هزار بار بهر یک نفس بپیموده
سپهر قدر تو بگذشته از مدارج قدس
زمین جاه تو فرق سپهر فرسوده
بهیچ دور زمان چشم و گوش جان و خرد
[...]
خوشا دلی که ز غیر خداست آسوده
ضمیر خویش ز وسواس دیو پالوده
خوش آنکه جان گرامی بحق فدا کرده
تنش به بندگی مخلصانه فرسوده
ز حق چه بهره برد آنکه روش با غیرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.