دشمن جان و تنش تاج زر است
هر که همچون شمع زرین افسر است
سبزهٔ خط را دهد نشو و نما
داد از حسنت که دشمن پرور است
با خیال آن سر مژگان مرا
تکیه گاه دیده نوک خنجر است
کی شناسد کس شهید ناز را
زخم تیغت را نشان دیگر است
پلک و مژگانم به راه شوق او
طائر نظاره را بال و پر است
کشتی دل را چو طوفانی شود
ذره ای صبری به از صد لنگر است
هم سری با تاجدارانش رواست
هر که جویا خاک پای قنبر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با چنین درگه که در رفعت توراست
این چنین خالی ز مشتاقان چراست
تا مرا سودای مدحش در سر است
همچو تیغش یک زبان پر گوهر است
حق آن قدرت که آن تیشه تراست
از کرم کن این کژیها را تو راست
عقل هستی میکند کاین درخور است
عشق مستی میکند کاین خوشتر است
معنیش اول ، به صورت آخر است
روح باطن ، جسم پاکش ظاهر است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.