ارواح و ابدانش فدا آن ممکن واجب سلب
کز هر سر مویش بپا صدرایت از اسرار رب
صافی دلش مرآت حق گفتش همه آیات حق
در هرصفت چون ذات حق فردیست نغز و منتخب
نار صنم نور صمد ساز صفا سوز حسد
بدر ازل صدر ابد دفع بلا رفع کرب
هم او قضا هم او قدر او فلک هم او قمر
هم او مصور هم صور هم او مسبب هم سبب
زو عرش و زو غبرا بود زو علم و زو اسما بود
این خود همان دریا بود کز حد فزونستش شعب
فرعش همه از اصل حق بالش همه از فصل حق
از هر چه غیر از وصل حق اندر دو عالم مجتنب
نبود عجب رفت ار گهی یکشب چهل جا از مهی
جائی کزو باشد تهی زان بیشتر دارد عجب
ای زیب جانها نام تو به از روش اقدام تو
در مذهب خدام تو یکسان بود سنگ و ذهب
کاخت فلک کویت حرم بغضت سقر عفوت ارم
دستت بقا تیغت عدم مهرت شفا قهرت تعب
موسی که اندر خیل تو بد معتصم برذیل تو
بی اقتضای میل تو نشناخت آتش از رطب
فر ترا با هر ولی فرق از ثریا تا ثری
تو شمس و آنان چون سهی تو برق و آنان چون خشب
دنیا تو و عقبی توئی پنهان تو و پیدا توئی
ز ایجاد بی همتا توئی هم در حسب هم در نسب
روزیکه بفروزد چنان از تاب شمشیرت جهان
ازلطف ار ناید امان موید همی عیسی ز تب
خیبرکجا و بدر چه مرحب کدام و عمر وکه
با تیغت ازکه تا بمه چون در بر آتش حطب
چهر خدا سیمای تو گنج حق استغنای تو
گردد بیک ایمای تو گردون زمین و روز شب
تو ماه و عالم میغ تو تو شاه و جان یرلیغ تو
ادیان قویم از تیغ تو چونانکه ابدان از عصب
شاها بدین جاه وشرف کت مستغاث از هر طرف
در کربلا چون بر نجف ماندی حسینت محتجب
خاصه دمی کو برستم تن داد و جانرا نیز هم
و اطفال او مانده زغم تر دیدگانی خشک لب
شد کشته ز اشراری غبی ابراری از شیخ و صبی
گیرم نبودند از نبی چون شد تقاضای عرب
خیلی که جبریل از جنان آورد شان رفرف بجان
زاشتر سواری آسمان فرسودشان ران از قتب
قومی که دلهاشان ز دین به رحمه للعالمین
وز قتلشان از مشرکین افروخت نیران غضب
جمعی که بود از ما خلق اندوهشان اندوه حق
در حزنشان ننگ فرق کردند اظهار طرب
آن زینبی کز جاه و فردیباش فرش رهگذر
کردی سیه معجر بسر برجای زربفت و قصب
آن دختری کز منزلت براخترش بد سلطنت
گشتی معاقب عاقبت ازشارب بنت العنب
مستوره کز باریش بدهر زمانی یاریش
شومی بخدمتگاریش کرد از یزید او را طلب
شد زینت افزای سنان ازقسوه قلب سنان
آنسر که بوسید آسمان نزدش زمین را از ادب
افتاد برخاک از جفا اندر زمین کربلا
دستی که با دست خدا بود از اصالت منتسب
شاها بیزد اندرکنون بنگر پس از صد آزمون
باز از سپهر آبگون شد جان جیحون ملتهب
هم لطفت ای فیض قدم شاید که بفشارد قدم
تا از نمی ابر کرم بنشاند از جانم لهب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به ستایش و توصیف حق و وجود الهی میپردازد. شاعر از ویژگیهای پروردگار و پیامبران، بهویژه شخصیتهای مذهبی چون حضرت حسین (ع) و موسی (ع) یاد میکند و بر عظمت و قدرت خداوند تأکید میکند. او به نعمتها و بخششهای الهی اشاره کرده و مفاهیم قضا و قدر را بررسی میکند. همچنین، خشم و ظلمی که بر اهل بیت وارد شده را به تصویر میکشد و مظلومیت امام حسین را در واقعه عاشورا یادآوری میکند. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید دارد که جانهای مؤمن باید به یاد خدا و اهل بیت پاک و خالص بمانند و در مسیر حق گام بردارند.
هوش مصنوعی: این بیت به عشق و ارادت به معشوق اشاره دارد. شاعر به این موضوع میپردازد که برای محبوبش، جان و تن خود را فدای او میکند. او از زیباییهای معشوق سخن میگوید و به مقام بلند و اسرار عمیق او اشاره میکند. در واقع، عشق به این شخص آنقدر عمیق و ارزشمند است که همه چیز را فدای محبت او میکند.
هوش مصنوعی: دل او پاک و بیآلایش است و در آن، حقیقت دیده میشود. او تمامی نشانههای حق را در هر ویژگی میشناسد، زیرا ذات حق فردی است برتر و برجسته.
هوش مصنوعی: نار به معنای آتش است و صنم به مجسمه یا معشوق اشاره میکند. نور صمد به معنای نور الهی یا صفات الٰهی است که پاک و عاری از هرگونه نقصی است. سوز حسد نشاندهنده درد و عذاب ناشی از حسادت است. بدر ازل به معنای نور در ازل است و صدر ابد به مقام والای انسان در قیامت اشاره دارد. دفع بلا به معنای دور کردن مشکلات و سختیها است و رفع کرب به معنای برطرف کردن غم و اندوه است. در مجموع، به نوعی بیانگر جستجوی روشنی و آرامش از میان ظلمات و مشکلات زندگی است.
هوش مصنوعی: همان خدای قادر و حکیم که قضا و قدر را میسازد، همان کسی است که افلاک و ماه را خلق کرده، اوست که نقشها را میزند و صورتها را به وجود میآورد. او علتها و معلولها را به وجود میآورد و همه چیز تحت تدبیر اوست.
هوش مصنوعی: از آسمان و از خاک، از علم و نامها، این سرزمین پرعمق همان دریا است که از هر سمتش شاخههای فراوانی دارد.
هوش مصنوعی: این شعر به پیوند نزدیک و عمیق بین موجودات و اصل حق اشاره دارد. در واقع، همه چیز در عالم از حقیقت و حق نشأت میگیرد و هر چه که غیر از این وصال و ارتباط باشد، باید از آن دوری کرد. به عبارت دیگر، هر موجودی وابسته به حقیقت است و باید از هر چیزی که به این ارتباط لطمه میزند، احتراز کند.
هوش مصنوعی: عجیب نیست که گاهی شبها از یک ماه در چهل نقطه نور نتابد، زیرا این موضوع کمتر از این نیست که در دیگر مواقع نیز چنین چیزی رخ دهد.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به مقام و زیبایی نام شخصی اشاره دارد که برتر از هر عمل و اقدام او در دین و نزد خداوند است. به طوری که ارزش نام او از هر چیزی حتی گرانبها و باارزش مانند طلا و سنگ در نظر خداوند یکسان و برابر است.
هوش مصنوعی: مکان تو در آسمان به مانند حرم است و در دل به خاطر تو احساس غم و کینه میکنم. عفوت و بخششت مانند بهشت برای من است. دستت، نشانی از ماندگاری است و تیغ تند تو، عاقبت من را در بُعد عدم قرار میدهد. عشق تو آرامش و شفایی به من میدهد، اما خشم تو، برایم زحمت و رنجی بیپایان است.
هوش مصنوعی: موسی، که در جمع تو قرار داشت، با وجود مقام و منزلت تو، به خاطر تمایلات تو نتوانست آتش را از خرما تشخیص دهد.
هوش مصنوعی: چهره تو با هر بزرگمردی تفاوت دارد، از بالاترین و بهترین، تو مانند خورشید درخشانی و آنان چون گیاهان بیبرق و بینور هستند.
هوش مصنوعی: دنیا و آخرت تویی، در عین اینکه حضور داری، وجودت پنهان است. تو یگانهای که هیچ کار مثیلی نداری، نه تنها در خاستگاه و آفرینش، بلکه در نسب و نسبنامه نیز بینظیری.
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که اگر شمشیر تو تاب بیاورد و درخشندگیاش را نشان دهد، جهان از لطف الهی در امان نخواهد بود و این نشانهای خواهد بود از بازگشت عیسی به سبب دچار شدن به حرارت عشق.
هوش مصنوعی: خیبر و بدر و جنگهایی که در آنها قهرمانان بزرگ حضور داشتند نمیتوانند با تو مقایسه شوند. تو با شمشیرت مثل آتش بر هیزم میافزایی؛ هیچکس نمیتواند در برابر قدرت تو بایستد.
هوش مصنوعی: چهرهی خداوند در سیمای تو بازتاب مییابد و ثروت حقیقی تو به واسطهی وجود تو به دیگران نمیرسد. وجود تو، آسمان و زمین را در روز و شب نیز در بر دارد.
هوش مصنوعی: تو مانند ماهی که در آسمان میدرخشد، برترین و نورانیترین هستی. تو همانند شاهی هستی که به جان و زندگی ما روح میبخشی. دینهای ما از قدرت و نیروی تو شکل میگیرند، مانند اینکه بدنها از عصبها و رشتههای عصبی زندگی میگیرند.
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ و با عظمت، در کربلا هر کسی به تو پناه میآورد و وقتی که حسین تو در نجف مخفی شده بود، مردم به او نیازمند بودند.
هوش مصنوعی: در آن لحظه خاص، که تن و جانم را فدای آن کردم، کودکان او را دیدم که با چشمانی خشک و لبهای بیحالت از غم، به نظاره نشستهاند.
هوش مصنوعی: کسی به دست افراد شرور و بیرحم کشته شده که از یک عالم دینی و جوانان نیکوکار دست کشیده است. اگرچه آنها از پیامبر نبودند، اما وقتی درخواست عربها افزایش یافت، این حادثه رخ داد.
هوش مصنوعی: جبریل با امانتی بزرگ از بهشت فرود آمد و سوار بر اسب آسمانی، پیامها را به زمین آورد. آنچه که با خود داشت، بر جان و روح انسانها تأثیر گذاشت و آنها را از قید و بندها آزاد کرد.
هوش مصنوعی: مردمی که قلبهایشان از محبت پیامبر رحمت برای جهانیان پر شده و کشتارشان از دست مشرکان آتش خشم را در دلها روشن کرده است.
هوش مصنوعی: گروهی از ما حضور دارند که در غمشان، غم حقی وجود دارد. در اندوهشان به گونهای برخورد میکنند که نشاندهندهی تفاوتی با دیگران است و این تفاوت باعث شادی ظاهری آنها میشود.
هوش مصنوعی: زنی که به خاطر جاه و مقامش، فرش راه خود را سیاه کرده است و با معجری بر سر، در جایگاه زربفت و مخمل نشسته است.
هوش مصنوعی: دختر که به خاطر مقام و منزلتش از خوابگاهش بیرون رفت، در نهایت به عاقبت ناخوشایندی دچار شد و از شراب انگور به سختی مبتلا شد.
هوش مصنوعی: زنی که در زمانی از سرنوشتش، یاریاش زشت و بد شد، اکنون از یزید درخواست میشود تا به او کمک کند.
هوش مصنوعی: آرایش دهندهی تیرها از شدت عشق به آن کسی است که آسمان را بوسید و زمین را به احترامش بوسید.
هوش مصنوعی: در زمین کربلا، دست کسی به خاک افتاد که ارتباطش با خداوند، او را از هر نظر خاص و معتبر کرده بود.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، در این لحظه نگاهی به اطراف بینداز؛ پس از صدها آزمایش و امتحان، دوباره از آسمان آبی، زندگی رود جیحون پرجنبوجوش و گرم شده است.
هوش مصنوعی: ای فیض قدم، شاید لطافت تو باعث شود که قدمی بگذاری و آتش عشق را از جانم بگیری و آن را با باران کرم پر کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیرالوری بعد النبی نورالهدی فی المنصب
شمس الندی فیالمغرب بدرالدجی فی الموکب
احسنت یا بدرالدجی لبیک یا وجهالعرب
ای روی تو خاقان روز وی موی تو سلطان شب
شمسالضحی ایوان تو بدر الظم دیوان تو
فرمان همه فرمان تو ای مهتر عالی نسب
خه خه بنامیزد مهی هم صدر و بدر درگهی
[...]
لاح الصباح المختفی والدیک نادی بالطرب
قم فاسقنی ثم اسقنی یا بدر ماء کاللهب
می ده مرا می ده مرا کاندر غمت می به مرا
لب بر لب امشب نه مرا کامد ز غم جانم به لب
یا من له قلبی فدا و صلا علی رغم العدی
[...]
دل گم شد و معشوق دل من در سراغ او در طلب
گاهی به حی گه بادیه گه در عجم گه در عرب
دل داشت رنگ خون ولی معشوق دل را چون کنم
نه رنگ دارد نه نشان نه نام دارد نه نسب
سنبل نروید از سمن زنارکی بندد شمن
[...]
ماه مبارک چهر من می ده که شد ماه رجب
و اندر طرب شیر عجم از مولد میر عرب
همچون رخت با صد صفا هر ساله بین عشرت فزا
جشنی زحب شاه ما رخت افکن از ما رجب
جشنی چو طور اسرار گو بیضا بچوگانش چوگو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.