گنجور

 
جامی

گدای کوی خرابات پل برهنه چراست

اگر نه کفش زده فقر او به فرق غناست

به پشت پای زده راحت دو عالم را

ازان چه باک که خارش خلیده در کف پاست

اگر نه شکر تک و پوی راه فقر کند

شکاف پاشنه او دهان گشاده چراست

نشان گمشدگان می دهد به راه نجات

نشان پاش که بر خاک راه مانده به جاست

به فقر اوست به پا تخت شاه ازان چه غمش

که شه ز تخت به تعظیم او به پای نخاست

عصا زنان به در شه رود گدا آری

ستون خیمه اقبال اوعصای گداست

عبا که بر تن جامی ز خون دل شده آل

رسیده خلعت فقرش به دوش زآل عباست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

ز راستی و بلندی که مر ترا بالاست

به وصفت اندر، معنی بلند گردد و راست

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ناصرخسرو

اگر بزرگی و جاه و جلال در درم است

ز کردگار بر آن مرد کم درم ستم است

نداد داد مرا چون نداد گربه مرا

تو را از اسپ و خر و گاو و گوسفند رمه است

یکی به تیم سپنجی همی نیابد جای

[...]

ازرقی هروی

در قناعت و توفیق دین و مذهب راست

بروزگار تو ، ای فخر کاینات ، کراست؟

برون ز راه تو هر راه کاندر آفاقست

غریق بیم و امید و اسیر روی و ریاست

فزایش سخن و نکتۀ بدیع تو را

[...]

قطران تبریزی

سرشگ ابر بکردار لؤلؤ لالاست

نسیم باد بکردار عنبر ساراست

سپاه برف رمید و سپاه لاله رسید

خروش زاغ نشست و خروش فاخته خاست

بهر کجا نگری پیش چشم تو گهر است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه