گنجور

 
جامی

نه بشر خوانمت ای دوست نه حور و نه پری

این همه بر تو حجاب است تو چیز دگری

نور پاکی و فسانه ست حدیث گل و آب

لطف محضی و بهانه ست لباس بشری

جلوه حسن تو از شکل مبراست ولی

می توانی که به هر شکل کنی جلوه گری

هیچ صورت نتواند که کند بند تو را

در صور ظاهری اما نه اسیر صوری

جان همی دانمت آن دم که نهان می آیی

عمر می خوانمت آنجا که روان می گذری

حد اندیشه نباشد صفت خوبی تو

هرچه اندیشه کند خاطر ازان خوبتری

در مرایای صور ناظر منظور تویی

وحدت ذات تو از وهم دویی هست بری

می کنی جلوه نخست از رخ خوبان جهان

آنگه از دیده عشاق درآن می نگری

گر نه از دیده عشاق تو باشی ناظر

کیست جامی که کند دعوی صاحبنظری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

دل من خواهی و اندوه دل من نبری

اینْت بی‌رحمی و بی‌مهری و بیدادگری

تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی

من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری

غم تو چند خورم و انده تو چند برم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
منوچهری

چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری

باز برگرد به بستان در چون کبک دری

تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری

که به چشم تو چنان آید، چون درنگری

مسعود سعد سلمان

آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد

زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری

تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری

زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری

می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک

[...]

امیر معزی

گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری

گشت تابنده ز دریای معانی گهری

سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک

ملک‌العرش عطا داد ملک را پسری

ملک باغ‌ است و در آن باغ‌ ملک سنجر هست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری

آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری

خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ

از در آنکه شب و روز درو در نگری

گرمی و تری در طبع هلاک شکرست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه