گنجور

 
جامی

گر همچو عود جا دهدم یار در کنار

از دست او کنم بر او ناله های زار

گویم بدو که ای به سرانگشت مرحمت

بگرفته نبض مضطربم را طبیب وار

در اضطراب نبض مرا اختیار نیست

عشق تو برده است ز دست من اختیار

از گوشمال هجر تو چون ناله برکشم

گوشی به ناله های من هجر دیده دار

عاشق که نالد از غم هجران بدان خوش است

کآواز ناله را برساند به گوش یار

بلبل شود دراز زبان در نوای شوق

چون گوش خویش پهن کند گل ز شاخسار

گویند بهر چیست چنین بی قراریت

چون در کنار یار بود هر دمت قرار

گویم که تا غبار دویی در میانه هست

باشد نهفته چهره وحدت درآن غبار

جامی به آب دیده نشان آن غبار را

تا بی غبار یار شود برتو آشکار

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

ای خواجه، این همه که تو بر می‌دهی شمار

بادام تر و سه‌یکی و بهمان و باستار

مار است این جهان و جهانجوی مارگیر

از مارگیر مار برآرد همی دمار

کسایی

نیلوفر کبود نگه کن میان آب

چون تیغ آب‌داده و یاقوت آبدار

همرنگ آسمان و به کردار آسمان

زردیش بر میانه چو ماه ده و چار

چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کسایی
عنصری

از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار

در دست مشک دارم و در دیده لاله زار

بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ

با لاله کار دارم از آن روی لاله کار

ماندست چون دل من در زلف او اسیر

[...]

فرخی سیستانی

یکروز مانده باز زماه بزرگوار

آیین مهر گان نتوان کرد خواستار

آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش

با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار

ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

باران قطره قطره همی بارم ابروار

هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار

ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل

ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار

یاری که ذره ذره نماید همی نظر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه