خوش آن مقام که در وی دلی فرود آید
ز حسن منظر آن دیده ای بیاساید
امید مقدم یاران بود که پاکان را
درین خرابه به گل دست همت الاید
به نقش و خط چه تمتع ز خانه آرایی
چو دوستی به جمال خودش نیاراید
گشاده دار در خانه کز در بسته
برون ز تیرگی خانه هیچ نگشاید
گشای روزنه دل چو دیده تا نوری
تو را ز عالم بالا جمال بنماید
چو نیست مطلع آن نور غیر روزن دل
کس از عمارت خشتش به گل چه انداید
بر آستانه خدمت نهاده جامی سر
که مقبلی قدم لطف رنجه فرماید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تمجید از مقام و فضیلت دل و محبت میپردازد. شاعر میگوید که تنها در جایی که دل آرامش یابد، زیبایی و جذابیت واقعی خود را نشان میدهد. امید به دیدار دوستان خوب و نیکوکار همچنان در دل میدرخشد، حتی در میان شرایط سخت و دشوار. او همچنین به عدم اعتماد به ظواهر و زیباییهای ظاهری اشاره میکند و این نکته را یادآوری میکند که دوستی و محبت حقیقی از زیبایی ظاهری مهمتر هستند. در نهایت، شاعر به اهمیت گشایش دل و نگریستن به نور حقیقی خداوند اشاره میکند که تنها از طریق دل قابل دسترسی است.
هوش مصنوعی: خوشا آن جایی که دلی به خاطر زیبایی چشمان کسی آرام گیرد و در آن مکان احساس راحتی کند.
هوش مصنوعی: امید است که دوستان به یاری بیایند و پاکان را در این ویرانه به کمکشان بشتابند.
هوش مصنوعی: چگونه میتوان از زیباییهای نقش و خط لذت برد، وقتی که دوستی خود به زیباییاش نرساند؟
هوش مصنوعی: در خانهات در را باز بگذار، زیرا اگر در بسته باشد، هیچ نوری از تاریکی خانه نمیتواند به بیرون بیاید.
هوش مصنوعی: باز کن دریچه دل را مانند چشم، تا نوری از عالم بالا تو را به زیبایی نشان دهد.
هوش مصنوعی: وقتی نور روز در دل کسی وجود نداشته باشد، هیچ چیز نمیتواند زیبایی و شکوه آن بنا را از گل و خاکش بیشتر کند.
هوش مصنوعی: بر درگاه خدمت نشستهام و جامی را بر دست دارم، که در اینجا محبوب با قدم ناز خود، لطفش را بر من نازل فرماید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش آید او را چون من به ناخوشی باشم
مرا که خوشی او بود ناخوشی، شاید
مرا چو گریان بیند بخندد از شادی
مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید
دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید
بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم
ز دیدگانم باران غم فرود آید
ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا
[...]
زهی سزای محامد محمد بن خطیب
که خطبهها همی از نام تو بیاراید
چنان ثنای تو در طبعها سرشت که مرغ
ز شاخسار همی بیثبات نسراید
ز دور نه فلک و چار طبع و هفت اختر
[...]
بهار باز جهان را همی بیاراید
جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید
بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی
بگونه گونه جواهر همی بیاراید
سحاب روی شکوفه همی بیفروزد
[...]
خدای کار چو بر بندهای فرو بندد
به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید
وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی
ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید
چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.