هر که از میکده عشق تو بویی شنود
تا زید مست زید چون برود مست رود
وان کزین میکده بویی به مشامش نرسد
اینقدر دولت اوبس که به این می گرود
کشتزاریست عجب عرصه گیتی که در او
هرکه را می نگری کشته خود می درود
یار مستغنی و ره مشکل و رهبر نایاب
سالکان را دل ازین خون نشود چون نشود
صاحب سایه بود عشق تو و من سایه
بروم یا بدوم چون برود یا بدود
می کشم پیش خیال تو دل و جان چه کنم
میهمان هرکه بود حاضر و خوان هر چه بود
حاجت صوت مغنی نبود جامی را
جاودان بانگ سماع از دل خود می شنود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر احساساتی عمیق نسبت به عشق و میکدهای که نماد این عشق است، ابراز میکند. او به کسانی که بویی از عشق محبوبش برمیدارند، اشاره میکند و از حالتی مست و شگفتآور سخن میگوید که به واسطه عشق ایجاد میشود. کسانی که از این میکده بویی نمیبرند، به نظر شاعر، در کمال وفور نعمت به سر میبرند. او همچنین به کشتزاری اشاره میکند که هر فردی در آن، به نوعی درگیر عشق و مستی است. در نهایت، شاعر تأکید میکند که عشق و فراق او همچون سایهای است که همیشه همراه اوست و او در تلاش است تا با خیال محبوبش، دل و جانش را تسکین دهد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از میکده عشق تو بویی احساس کند، به سرعت به حال مستی میافتد و وقتی که راهی میشود، همچنان در حال مستی به راه خود ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: اگر کسی در زندگیاش حتی بویی از میکده و خوشیها نرساند، به حدی خوشبختی و سعادت او زیاد است که در این راه قدم میگذارد.
هوش مصنوعی: در این دنیای عجیب، مانند کشتزاری است که هر کسی را که نگاه کنی، به نوعی زخمی و کشتهای از چالشها و سختیهاست و همه در حال زخم خوردن از زندگی هستند.
هوش مصنوعی: دوست بینیاز و راهی پرچالش و راهنماهایی که کمیاب هستند، دل سالکان از این رنج و درد به این سادگی آرام نمیگیرد.
هوش مصنوعی: عشق تو، مانند سایهای بر من است و من باید به دنبالش بروم، چه او برود و چه بدود.
هوش مصنوعی: من عاشق خیال تو هستم و با تمام وجودم به تو فکر میکنم. هر که به سراغم بیاید، من تنها پذیرای تو هستم و هر چیزی که به من ارائه شود، فقط تو برای من اهمیت داری.
هوش مصنوعی: انسان برای احساس خوشایند و جذابیت صدای خواننده نیازی به نوشیدن شراب ندارد؛ بلکه او میتواند به راحتی از درون دل خود صدای دلنواز را بشنود و از آن لذت ببرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به خرابات شدم دوش مرا بار نبود
میزدم نعره و فریاد ز من کس نشنود
یا نبد هیچ کس از بادهفروشان بیدار
یا خود از هیچ کسی هیچ کسم در نگشود
چون که یک نیم ز شب یا کم یا بیش برفت
[...]
واقف سرمد تا مدرسه عشق گشود
فرقیی مشکل چون عاشق و معشوق نبود
جز قیاس و دوران هست طرق لیک شدست
بر اولوالفقه و طبیب و متنجم مسدود
اندر این صورت و آن صورت بس فکرت تیز
[...]
شرف نفس به جود است و کرامت به سجود
هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود
ای که در نعمت و نازی به جهان غره مباش
که محال است در این مرحله امکان خلود
وی که در شدت فقری و پریشانی حال
[...]
آسمان قدر وزیرا چو تو بر روی زمین
تا زمان هست نبودست و بزرگی نبود
شاه ملک کرمی در بر خود فرزین وار
جای دادی و پسندد ز تو هرکس شنود
بنده بر رقعه اخلاص چو رخ راست رواست
[...]
هرکه همچون من و تو از عدم آمد بوجود
همه دانند که از بهر سجود آمد وجود
تا بسی محنت خدمت نکشد همچو ایاز
مرد همکاسه نعمت نشود با محمود
هرکه مانند خضر آب حیات دین یافت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.