گردون که پی پاس ز سهم خطرت
گردد شب و روز چون سپر گرد سرت
گر بتواند به میخ انجم دوزد
قبه صفت آفتاب را بر سپرت
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
گردون که پی پاس ز سهم خطرت
گردد شب و روز چون سپر گرد سرت
گر بتواند به میخ انجم دوزد
قبه صفت آفتاب را بر سپرت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای گشته خجل ماه فلک از نظرت
شد تیره شکر زان لب همچون شکرت
نائی بر من تا که بگیرم ببرت
شرط آنکه بود دیده من رهگذرت
ای خواجه محمد ای محامد سیرت
ای در خور تاج هر دو هم نام و سرت
پیدا به شما دو تن سه اصل فطرت
ز آن روی سخا از تو و علم از پدرت
سیاره به خدمت سپرد خاک درت
خورشید که باشد که بود تاج سرت
شد هر دو جهان به بندگی تو مقر
چونان که به بندگی جد و پدرت
دارم سر آنکه امشب آیم به برت
تا لب به لبت بر نهم و بر به برت
تو پای نهی ز ناز بر چشم ترم
من سر نهم از نیاز بر خاک درت
گر سایهٔ من گران بود در نظرت
من رفتم و سایه رفت و دل ماند برت
هم زحمت من ز سایهٔ من برخاست
هم زحمت سایهٔ من از خاک درت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.