ماهی که خاست در شهر از رفتنش قیامت
شکر خدا که آمد باز از سفر سلامت
من شاه تخت عشقم تاج شرف به فرقم
سنگی که بر سر من می آید از ملامت
عشقم ندیم جان شد بی عشق اگر ز جانم
روزی دمی برآمد، دارم بر آن ندامت
بررغم شیخ شهرم پیر مغان دهد می
پیش من این کرم هست افزون ز صد کرامت
گر وصف گل نویسم یا حال سرو گویم
اینها همه کنایت زان عارض است و قامت
چشمم کند نظاره آن رو و دل شود خون
آن می کند جنایت وین می کشد غرامت
جامی به عزم کعبه دیگر نبست محمل
تا شد حریم دیرش سرمنزل اقامت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از بازگشت محبوبی صحبت میکند که رفتنش مثل قیامت بوده و حالا به سلامت بازگشته است. او به عشق و مقام خود اشاره میکند و از ملامتها و دشواریهایی که در عشق متحمل شده، سخن میگوید. شاعر به زیبایی و معشوقهاش علاقهمند است و از درد و عذابی که از عشق میبرد، شاکی است. در نهایت، او به عشق و زیبایی معشوقهاش نوعی سامان و قرار میبخشد، و میگوید که دیگر به هیچ کجا نمیرود، چرا که عشقش را یافته است.
هوش مصنوعی: ماهی که از شهر دور شد، وقتی به خانه برگشت، همه را شادمان کرد. شکر خدا که سالم به سفرش پایان داد و برگشت.
هوش مصنوعی: من حاکم عشق هستم و شرفم مانند تاجی بر سرم قرار دارد؛ سنگی که بر سرم میافتد، ناشی از سرزنشها و انتقاداتی است که به من میشود.
هوش مصنوعی: عشق من، اگر روزی لحظهای بدون عشق بگذرد، برای این لحظهای که از جانم دور شده، حسرت و پشیمانی دارم.
هوش مصنوعی: با وجود آنکه شیخ شهر مرا میشناسد، پیر مغان با مهربانی برای من شراب میآورد. این لطف و بزرگی او بسیار بیشتر از صد مقام و کرامت است.
هوش مصنوعی: اگر درباره زیبایی گل بنویسم یا از قامت سرو بگویم، همه آن چیزها به زیبایی و ویژگیهای چهره و اندام او اشاره دارد.
هوش مصنوعی: چشمانم به تماشای آن صورت دوخته شده و دل من به خاطر دیدن او غمگین و مجروح است. او با زیباییاش جان مرا میگیرد و در عوض، این درد و غم را به من تحمیل میکند.
هوش مصنوعی: جامی دیگر تصمیم نگرفت تا به کعبه برود و محمل (وسعت و وسایل سفر) را باز نکند، زیرا او به حریم دیر (مکان باستانی) رسیده بود که مقصدش همانجا بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتا کیی توبا ماگفتم کمین غلامت
گفتا مگر تومستی گفتم بلی زجامت
گفتا چه پیشه داری گفتم که عشقبازی
گفتا که حالتت چیست گفتم غم و ملامت
گفتا که چیست حالت گفتم که حال شاکر
[...]
گفتا که کیست بر در گفتم کمین غلامت
گفتا چه کار داری گفتم مها سلامت
گفتا که چند رانی گفتم که تا بخوانی
گفتا که چند جوشی گفتم که تا قیامت
دعوی عشق کردم سوگندها بخوردم
[...]
هر عاشقی که ترسد از طعنه و ملامت
دعوی عشق بازی بر وی بود غرامت
قد قامت مؤذن در گوش در نگنجد
آن را که شد ز خوبان مشمول قد و قامت
ساقی، بده شرابی زین توبه ریایی
[...]
بر ماه و سرو آید هر لحظه صد قیامت
ز آن سرو ماه طلعت و آنماه سرو قامت
گفتم کنم ز کویت عزم سفر ولیکن
چون دیدمت نکردم جز نیت اقامت
در ماجرای عشقت جان در میانه دل
[...]
خالی نیند خوبان در دهر از ملامت
دارد خدای او را ای سیدا سلامت
مانند سرو هر جا افراختست قامت
صایب ندیده خود را تا دامن قیامت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.