گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

هر عاشقی که ترسد از طعنه و ملامت

دعوی عشق بازی بر وی بود غرامت

قد قامت مؤذن در گوش در نگنجد

آن را که شد ز خوبان مشمول قد و قامت

ساقی، بده شرابی زین توبه ریایی

کز جام می بشوید دیباچه کرامت

ای شوخ، نیست فرقی از آفتاب تا تو

از بهر فرق گویی زلف تو شد علامت

نظارگی نداند هول و هلاک محشر

کو بیندت به ناگه در ساحت قیامت

عاشق که پاره دامن در کوچه ها نیفتد

گو گرد پا در آور دامن استقامت

جز تو به هر که دادم دل را شدم پشیمان

جان زان تست بستان بر شکر این ندامت

در عشق کز سلامت جان بر لب آمد اکنون

من خیر باد کردم تو دیرمان سلامت

غمهات در دل شب پیش خیال گویم

ای آنکه خفته ای خوش در منزل سلامت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عبدالقادر گیلانی

گفتا کیی توبا ماگفتم کمین غلامت

گفتا مگر تومستی گفتم بلی زجامت

گفتا چه پیشه داری گفتم که عشقبازی

گفتا که حالتت چیست گفتم غم و ملامت

گفتا که چیست حالت گفتم که حال شاکر

[...]

مولانا

گفتا که کیست بر در گفتم کمین غلامت

گفتا چه کار داری گفتم مها سلامت

گفتا که چند رانی گفتم که تا بخوانی

گفتا که چند جوشی گفتم که تا قیامت

دعوی عشق کردم سوگندها بخوردم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
ابن یمین

بر ماه و سرو آید هر لحظه صد قیامت

ز آن سرو ماه طلعت و آنماه سرو قامت

گفتم کنم ز کویت عزم سفر ولیکن

چون دیدمت نکردم جز نیت اقامت

در ماجرای عشقت جان در میانه دل

[...]

جامی

ماهی که خاست در شهر از رفتنش قیامت

شکر خدا که آمد باز از سفر سلامت

من شاه تخت عشقم تاج شرف به فرقم

سنگی که بر سر من می آید از ملامت

عشقم ندیم جان شد بی عشق اگر ز جانم

[...]

سیدای نسفی

خالی نیند خوبان در دهر از ملامت

دارد خدای او را ای سیدا سلامت

مانند سرو هر جا افراختست قامت

صایب ندیده خود را تا دامن قیامت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه