گنجور

 
عبدالقادر گیلانی

گفتا کیی توبا ماگفتم کمین غلامت

گفتا مگر تومستی گفتم بلی زجامت

گفتا چه پیشه داری گفتم که عشقبازی

گفتا که حالتت چیست گفتم غم و ملامت

گفتا که چیست حالت گفتم که حال شاکر

گفتا کجا فتادی گفتم میان دامت

گفتا زمن چه خواهی گفتم که درد بی حدّ

گفتا که درد تا کی گفتم تا قیامت

گفتا چه می پرستی گفتم جمال رویت

گفتا چه داری با من گفتم بسی ندامت

گفتا چگونه بی من گفتم که نیم بِسمِل

گفتا چه چیز داری گفتم همه غرامت

گفتا چرا گدازی گفتم زبیم هجرت

گفتا که با که سازی گفتم به یک سلامت

گفتا که کیست محیی گفتم همان که دانی

گفتا نشان چه داری گفتم که صد علامت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

گفتا که کیست بر در گفتم کمین غلامت

گفتا چه کار داری گفتم مها سلامت

گفتا که چند رانی گفتم که تا بخوانی

گفتا که چند جوشی گفتم که تا قیامت

دعوی عشق کردم سوگندها بخوردم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
امیرخسرو دهلوی

هر عاشقی که ترسد از طعنه و ملامت

دعوی عشق بازی بر وی بود غرامت

قد قامت مؤذن در گوش در نگنجد

آن را که شد ز خوبان مشمول قد و قامت

ساقی، بده شرابی زین توبه ریایی

[...]

ابن یمین

بر ماه و سرو آید هر لحظه صد قیامت

ز آن سرو ماه طلعت و آنماه سرو قامت

گفتم کنم ز کویت عزم سفر ولیکن

چون دیدمت نکردم جز نیت اقامت

در ماجرای عشقت جان در میانه دل

[...]

جامی

ماهی که خاست در شهر از رفتنش قیامت

شکر خدا که آمد باز از سفر سلامت

من شاه تخت عشقم تاج شرف به فرقم

سنگی که بر سر من می آید از ملامت

عشقم ندیم جان شد بی عشق اگر ز جانم

[...]

سیدای نسفی

خالی نیند خوبان در دهر از ملامت

دارد خدای او را ای سیدا سلامت

مانند سرو هر جا افراختست قامت

صایب ندیده خود را تا دامن قیامت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه