گنجور

 
جامی

یا به شمشیر جفا در جگرم چاک انداز

یا به رحمت نظری بر من غمناک انداز

تشنه لب خاک شدم در هوس لعل لبت

ساغر می بکش و جرعه بر این خاک انداز

سگ طوق توام آن دم که کنی عزم شکار

طوق در گردنم از حلقه فتراک انداز

رخ فروزان به تماشای گل و لاله خرام

آتش از رشک به مشتی خس و خاشاک انداز

بگشا لب به حدیثی و خردمندان را

سری از غیب در آیینه ادراک انداز

چند صاحبنظران درد غم و درد کشند

ای قضا سنگ به خمخانه افلاک انداز

جامی از عشق چه نالی که تو را گفت که دل

در کف سنگدلی سرکش و بی باک انداز

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

خیز و در کاسهٔ زر آبِ طَرَبناک انداز

پیشتر زان که شَوَد کاسهٔ سَر خاک انداز

عاقبت منزلِ ما وادیِ خاموشان است

حالیا غُلغُله در گنبدِ افلاک انداز

چشمِ آلوده نظر، از رخِ جانان دور است

[...]

امیرعلیشیر نوایی

نوبهاران به قدح آب طربناک انداز

ابرسان غلغله در گنبد افلاک انداز

چند از دور فلک چون کره سرگردانی

فتنه از دور قدح در کره خاک انداز

پاک بازی اگر از ایزد پاکت هوس است

[...]

نظیری نیشابوری

جام گیر اختر افتاده بر افلاک انداز

روح شو عاریت خاک سوی خاک انداز

دعوی عقل جز از عشق مشخص نشود

بحث کج را به در داور بی باک انداز

با چنین دیده آلوده تو را نتوان دید

[...]

سلیم تهرانی

همچو گل پرده ی دل در خس و خاشاک انداز

خویش را غنچه کن و در بغل چاک انداز

باده از خون دل خویش درین باغ بنوش

چون خزان تفرقه در سلسله ی تاک انداز

خاتم جم به در میکده جوید هر کس

[...]

اقبال لاهوری

ساقیا بر جگرم شعلهٔ نمناک انداز

دگر آشوب قیامت به کف خاک انداز

او بیک دانهٔ گندم به زمینم انداخت

تو بیک جرعه آب آنسوی افلاک انداز

عشق را باده مرد افکن و پرزور بده

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه