یا به شمشیر جفا در جگرم چاک انداز
یا به رحمت نظری بر من غمناک انداز
تشنه لب خاک شدم در هوس لعل لبت
ساغر می بکش و جرعه بر این خاک انداز
سگ طوق توام آن دم که کنی عزم شکار
طوق در گردنم از حلقه فتراک انداز
رخ فروزان به تماشای گل و لاله خرام
آتش از رشک به مشتی خس و خاشاک انداز
بگشا لب به حدیثی و خردمندان را
سری از غیب در آیینه ادراک انداز
چند صاحبنظران درد غم و درد کشند
ای قضا سنگ به خمخانه افلاک انداز
جامی از عشق چه نالی که تو را گفت که دل
در کف سنگدلی سرکش و بی باک انداز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به دو عمل متضاد اشاره میکند. او از معشوق میخواهد که اگر میخواهد به او آسیب بزند، با شمشیر محبت او را بزند یا اگر رحمت دارد، نگاهی مهربان به او بیندازد. او در حسرت لبان معشوق، تشنه و خاکستری شده و خواهان نوشیدن عشق اوست. شاعر همچنین خود را مانند سگی در کنار معشوق میبیند که در انتظار شانس شکار است. در ادامه، او به زیبایی معشوق اشاره میکند و میگوید که زیبایی او باعث حسرتش شده است. شاعر از معشوق میخواهد که درباره عشق حرف بزند و به خردمندان آگاه کند. در نهایت، او از مشقت افراد فرهیخته در تحمل درد و رنج سخن میگوید و به سرنوشتی که قضا و قدر برای او رقم زده، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: یا با ظلم و ستم، به من آسیب برسان و زخم عمیقی بر دل من بزن، یا اینکه با نگاه محبتآمیزت بر من غمگین، رحم کن و حال مرا تغییر بده.
هوش مصنوعی: من برای لبی که رنگین و شاداب است، جانم را در دنیای خاکی و تشنهای فدای آن میکنم. بیا و با لیوانی از می، یک جرعه بر این خاک بیفشان تا از تشنگی رها شوم.
هوش مصنوعی: من همچون سگی هستم که در خدمت توام، و زمانی که بخواهی به شکار بروی، طوقی که به گردنم است را از حلقه خود رها کن.
هوش مصنوعی: چهرهی درخشان او را که به تماشای گلها و لالهها میرود، با حسرتی آتشین به خاطر زیباییاش، با کمی خاک و خار میسوزاند.
هوش مصنوعی: لب به سخن بگشای و داستانی بگو، تا خردمندان بتوانند حقیقتی از عالم غیب را در آینه ذهن خود ببینند.
هوش مصنوعی: برخی اهل نظر و دانش، از غم و اندوه رنج میبرند. ای سرنوشت، چرا سنگی به خمخانهها و آسمانها بیفکنی؟
هوش مصنوعی: از عشق خود چه شکایتی داری، وقتی که دلخوشیات را در دست کسی بیرحم و بیپروا قرار دادهای؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیز و در کاسهٔ زر آبِ طَرَبناک انداز
پیشتر زان که شَوَد کاسهٔ سَر خاک انداز
عاقبت منزلِ ما وادیِ خاموشان است
حالیا غُلغُله در گنبدِ افلاک انداز
چشمِ آلوده نظر، از رخِ جانان دور است
[...]
نوبهاران به قدح آب طربناک انداز
ابرسان غلغله در گنبد افلاک انداز
چند از دور فلک چون کره سرگردانی
فتنه از دور قدح در کره خاک انداز
پاک بازی اگر از ایزد پاکت هوس است
[...]
جام گیر اختر افتاده بر افلاک انداز
روح شو عاریت خاک سوی خاک انداز
دعوی عقل جز از عشق مشخص نشود
بحث کج را به در داور بی باک انداز
با چنین دیده آلوده تو را نتوان دید
[...]
همچو گل پرده ی دل در خس و خاشاک انداز
خویش را غنچه کن و در بغل چاک انداز
باده از خون دل خویش درین باغ بنوش
چون خزان تفرقه در سلسله ی تاک انداز
خاتم جم به در میکده جوید هر کس
[...]
ساقیا بر جگرم شعلهٔ نمناک انداز
دگر آشوب قیامت به کف خاک انداز
او بیک دانهٔ گندم به زمینم انداخت
تو بیک جرعه آب آنسوی افلاک انداز
عشق را باده مرد افکن و پرزور بده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.