به بوستان ولایت کهن درخت بلند
که عمرها به سر اهل فقر سایه فکند
چو شاخ سدره نه در سربلندیش همتا
چو باغ روضه نه در میوه بخشیش مانند
فروغ آن به فیوض کرم گرانمایه
اصول آن به صفات قدم قوی پیوند
به بذل میوه غذای هزار روزیخواه
به بسط سایه پناه هزار حاجتمند
ستوده خواجه عبیدالله آن که در همه عمر
جز از شهود حقیقت نشد دلش خرسند
به هشتصد و نود و پنج صرصر اجلش
نکرده رحم بر اهل جهان ز بیخ بکند
گذشته پاسی از آخرین شب از ماهی
که شمع جمع رسل را در او رسید گزند
نبود رفتن او همچو دیگران جامی
ز دهر حادثه زای و سپهر فتنه پسند
چو جذب معنی وحدت به عارف آرد روی
نه ممکن است که ماند به قید صورت بند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر در مورد بوستان ولایت و درختی بلند است که درختان آن سایهای به اهل فقر میدهد و شبیه به شاخ سدره و باغهای پرمیوه است. این درخت و میوههایش نماد فیض و کرم هستند که به نیازمندان پناه میدهند. شاعر به ستایش خواجه عبیدالله میپردازد که در تمامی عمرش از حقیقت دست برنداشت و به خوبی بر اهل زمین رحم نکرد. او میمیرد بیآنکه مانند دیگران از این دنیا برود و در پایان به عارفانی اشاره دارد که حقیقت را درک کرده و از قید و بندهای ظاهری رها میشوند.
هوش مصنوعی: در باغی کهن از ولایت، درختی بلند وجود دارد که سایهاش سالها بر سر بینیازان و فقرا قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: مانند درخت سدره که در بلندیاش هیچگونه همتایی ندارد، نیز باغی است که در بخشیدن میوهاش مشابهی ندارد.
هوش مصنوعی: روشنی او ناشی از بخششهای باارزش است و ریشهاش در ویژگیهای قدیم و قوی است.
هوش مصنوعی: برای کسانی که به دنبال روزی هستند، میوهای را در اختیار قرار بده که غذای هزار نفر باشد و برای آنهایی که به پناه نیاز دارند، سایهای وسیع فراهم کن.
هوش مصنوعی: خواجه عبیدالله در تمام عمر خود، تنها از دیدن حقیقت و واقعیت خوشنود بود و هیچ چیز دیگری نتوانست او را راضی کند.
هوش مصنوعی: در این بیت به یک وضعیت اضطراری و خطرناک اشاره شده است که زمانه به شدت سخت و بیرحم شده و مرگ به هیچ کس رحم نمیکند. در واقع، سرنوشتی شوم بر سر مردم فرود آمده و آنها را از ریشهشان برمیکند.
هوش مصنوعی: در بخش آخرین شب از ماهی که شمع جمع رسولان در آنجا روشن بود، آسیب و اتفاقی رخ داد.
هوش مصنوعی: او مانند دیگران از دنیا و حوادثش نیست که با رفتنش، دنیای پر از حادثه و فتنه را به جا بگذارد.
هوش مصنوعی: وقتی که احساس معنای وحدت در دل عارف شکل میگیرد، دیگر ممکن نیست که او در قید و بندهای ظاهری باقی بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جز آن که مستی عشقست هیچ مستی نیست
همین بلات بس است، ای به هر بلا خرسند
خیال رزم تو گر در دل عدو گردد
ز بیم تیغ تو بندش جدا شود از بند
ز عدل تست به هم باز و صعوه را پرواز
[...]
بابروان چو کمانی بزلفگان چو کمند
لبانت سوده عقیق و رخانت ساده پرند
پرند لاله فروش و عقیق لؤلؤ پوش
کمان غالیه توز و کمند مشگین بند
شکفته نرکس داری بزیر خم کمان
[...]
شب ارتوانی بیدار باش روزی چند
مدار خرد که ماهی بزرگ سایه فکند
چو آفتاب بسی سر بر آسمان سودی
چو سایه باش فتاده بسجده دریکچند
کنون کشند عفاریت دیو را در قید
[...]
در این دو پهنه که میدان ادهم است و سمند
خیال همچو توئی در نیاورد بکمند
لطیفه ایست نهادت ز شهر بیرنگی
چه جای عرصه جولان ادهم است و سمند
در آن جهان که جلال تو آشیان بنهاد
[...]
به ذات خویش اگر چند مرد نیک بود
و لیک صحبت بد نیک را تباه کند
چنانکه مازوکز وی سپید گردد پوست
چو جفت زاج شود عالمی سیاه گند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.