گنجور

 
جامی

از سبزه بر گل خط می فزایی

دل می فریبی جان می ربایی

هر دم چه آیی از دیده در دل

خود را به مردم تا کی نمایی

شد عمرم آخر در جست و جویت

ای عمر رفته آخر کجایی

دور از تو جانم از تن جدا شد

افغان ز دوری آه از جدایی

صد شعله از دل بر زد زبانه

تا با غم تو کرد آشنایی

شد بر من آن سر روشن که باشد

در آشنایی صد روشنایی

جامی مکن بس که از مهر خوبان

چون با دل خود بس می نیایی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عراقی

ای خوشتر از جان، آخر کجایی؟

کی روی خوبت با ما نمایی؟

بی‌تو چنانم کز جان به جانم

هر سو دوانم، آخر کجایی؟

بیمار خود را می‌پرس گه گه

[...]

مولانا

حدی نداری در خوش لقایی

مثلی نداری در جان فزایی

بر وعده تو بر نجده تو

که م دوش گفتی هی تو کجایی

کردم کرانه ز اهل زمانه

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
عبید زاکانی

افتاده بازم در سر هوائی

دل باز دارد میلی به جایی

او شهریاری من خاکساری

او پادشاهی من بینوائی

بالا بلندی گیسو کمندی

[...]

نظام قاری

افتاده بازم در سر هوائی

دل باز دارد میلی بجائی

دل بازکردست فکر قبائی

باصوف دارد روی صفائی

ارمک امیری صوفک نقیری

[...]

حزین لاهیجی

بنواخت نی را، لبهای نایی

ما بی نواییم، آه از جدایی

در کعبهٔ دل، مانده ست داغم

چون فلس ماهی، از ناروایی

در شام هجرت، چون شمع کشته

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه