گنجور

 
جامی

ای درت کعبه ارباب نجات

قبلتی وجهک فی کل صلات

بر سر کوی تو ناکرده وقوف

حاجیان را چه وقوف از عرفات

رفته آوازه قند تو به مصر

کوزه خود زده بر سنگ نبات

غم عشاق تو آخر نشود

انزل الله علیهم برکات

گر عبارت کند از میم دهانت

آید از چشمه میم آب حیات

می کشی هر طرف آن حلقه زلف

بس کن ای باد صبا زین حرکات

جامی از درد تو جان داد و نگفت

فهو ممن کتم العشق فمات