ای مرغ سحر چند کنی ناله و زاری
از درد که می نالی و اندوه که داری
گر هست تو را شوق گلی خیز چو بلبل
بگذر به تماشاگه گل های بهاری
چون فاخته گر شیفته سرو روانی
اینجا چه کنی طرف چمن را چه گذاری
نی نی غلطم هست تو را نیز غم و درد
زان مه که چو گل بهر سفر بست عماری
غم نامه هجران به پر و بال تو بستم
زنهار که آن را به سگانش بسپاری
من نیز چو تو سوخته داغ فراقم
خواهم که چو آنجا برسی یاد من آری
گر قصه جامی ز تو پرسد خبرش ده
کافتاده ز هجر تو به صد محنت و خواری
دارد به رهت دیده امید که روزی
باز آیی و بر وی نظر لطف گماری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از مرغ سحر میپرسد که چرا ناله و زاری میکند، چرا که هم خود درد و غم دارد. او به مرغ میگوید اگر شوق گلها را دارد، بهتر است به تماشاگاه گلهای بهاری برود. شاعر اشاره میکند که مانند فاختهای که به سروش علاقهمند است، در اینجا چه میکند و چرا در چمن میماند.
شاعر از غم و درد خود میگوید و بیان میکند که نامهای از غم جدایی نوشته است و از مرغ میخواهد که آن را به سگان ندهد. او نیز همچون مرغ، داغ فراق را احساس میکند و آرزو دارد که هنگام رسیدن به مقصد، یاد او را فراموش نکند.
شاعر از مرغ میخواهد که اگر کسی از حال او بپرسد، بگوید که بخاطر جدایی از او دچار رنج شده است و امیدوار است که روزی دوباره آن شخص بازگردد و بر او نظر لطف بیفکند.
هوش مصنوعی: ای پرنده سحر، چه قدر از درد و رنجت شکایت میکنی؟ چرا این همه ناله و زاری میکنی وقتی که خودت در اندوه غوطهور هستی؟
هوش مصنوعی: اگر علاقهمند به زیبایی گلها هستی، مانند بلبل بپر و به تماشای باغهای بهاری برو.
هوش مصنوعی: اگر فاختهای عاشق آن درخت زیبا باشد، در اینجا چه کار میتوانی بکنی؟ آیا میتوانی به راحتی از کنار چمنها بگذری؟
هوش مصنوعی: من به تو نمیتوانم بگویم که غم و درد وجود دارد، زیرا تو نیز مانند گل آماده سفر هستی و در این مسیر همه چیز بر وفق مرادت پیش خواهد رفت.
هوش مصنوعی: من نامهای از غم جدایی را به پر و بال تو گره زدم، مراقب باش که آن را به سگان ندهی.
هوش مصنوعی: من هم مانند تو به عشق و جدایی گرفتار شدهام و آرزو دارم وقتی به آنجا میرسی، خاطره من را فراموش نکنی.
هوش مصنوعی: اگر کسی از تو دربارهی حال و روز جام بپرسد، به او بگو که به خاطر دوری تو، به شدت در عذاب و ذلت افتاده است.
هوش مصنوعی: چشمانم به راه تو دوخته شده و امیدوارم که روزی برگردی و با نگاه محبتآمیزت بر من مهر بورزی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای باد بهاری خبر از یار چه داری
پیغام گل سرخ سوی باده کی آری
هم ز اول روز از تو همی بوی خوش آید
گویی همه شب سوخته ای عود قماری
زلف بت من داشته ای دوش در آغوش
[...]
ای آنکه تو بر ساعد اقبال سواری
ای آنکه تو بر مرکب فرهنگ سواری
آرام دل شهری و کام دل شاهی
خورشید بزرگانی و امید تباری
نام تو جوانشیر نه بیهوده نهادند
[...]
گرد باد خزان کرد به ما به رحیل آری
وز لشکر نوروز برآورد دماری
دارم چو تو بت روی و دلارام نگاری
سازم ز جمال تو من امروز بهاری
با چشم چو بحرم ز گهر خنده نگاری
با عیش چو زهرم به شکر بوسه شکاری
برگرد بناگوش چو عاجش خط مشکین
چون دای رخ کز شب بکشی گرد نهاری
خورشید نماینده بتی ماه جبینی
[...]
ای جان گذرکرده از این گنبد ناری
در سلطنت فقر و فنا کار تو داری
ای رخت کشیده به نهان خانه بینش
وی کشته وجود همه و خویش به زاری
پوشیده قباهای صفتهای مقدس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.