لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
جامی

نشان جام جم و آب خضر می طلبی

ز شیشه حلبی جوی و باده عنبی

چه شد ز کوی تو گر یک دو روز ماندم دور

لدیک روحی و قلبی الیک منقلبی

اگر چه پایه قدرت فراز کیوان است

بترس ماه من از ناله های نیم شبی

شب فراق ز خون خوردن منت چه خبر

بدین صفت که تو سرمست باده طوبی

گذشت صبح وصال و رسید شام فراق

فعاد همی و حزنی و زاد لی تعبی

چو فوت شد ادب بزم وصل از من مست

ز جور هجر تو دیدم سزای بی ادبی

به شیخ شهر مگو جامیا حکایت عشق

مجوی از عجمی فهم نکته عربی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

ربود عقل و دلم را جمال آن عربی

درون غمزه مستش هزار بوالعجبی

هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه

کنون چو مست و خرابم صلای بی‌ادبی

مسبب سبب این جا در سبب بربست

[...]

ابن یمین

دلا تفرج فردوس اگر همی طلبی

بیا و نزهت فردوس بین در این طنبی

ببین زپر تو جام پر از عجایب او

بچرخ آنیه گون بر هزار بوالعجبی

چو گفتمش طنبی عقل رهنمایم گفت

[...]

کمال خجندی

اگر ز محنت دنیا خلاص می‌طلبی

بنوش باده گلگون ز شیشه حلبی

چنان به آب عنب تشنه‌ام که صورت آن

برون نمی‌رودم از حدیقة عنبی

شراب و شاهد و سیم و زرم طفیل تو باد

[...]

قاسم انوار

به جان تو، که خمارم به غایت، ای چلبی

بریز باده حمرا به شیشه حلبی

چو مست جام «اناالحق » شوم، چنانکه مپرس

هم از تو در تو گریزم ز شرم بی ادبی

همیشه حسن سبب را بجان خریدارم

[...]

جامی

فداک امی یا غایة المنی و ابی

بسوخت جان من از جان من چه می طلبی

اگر خموش کنم گوییم که بی خبری

وگر خروش کنم رانیم که بی ادبی

جهان صحیفه حسن و جمال لم یزلیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه