نشان جام جم و آب خضر می طلبی
ز شیشه حلبی جوی و باده عنبی
چه شد ز کوی تو گر یک دو روز ماندم دور
لدیک روحی و قلبی الیک منقلبی
اگر چه پایه قدرت فراز کیوان است
بترس ماه من از ناله های نیم شبی
شب فراق ز خون خوردن منت چه خبر
بدین صفت که تو سرمست باده طوبی
گذشت صبح وصال و رسید شام فراق
فعاد همی و حزنی و زاد لی تعبی
چو فوت شد ادب بزم وصل از من مست
ز جور هجر تو دیدم سزای بی ادبی
به شیخ شهر مگو جامیا حکایت عشق
مجوی از عجمی فهم نکته عربی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مضامین عشق و فراق اشاره دارد. شاعر از نوشیدن می، جستجوی جمال معشوق و احساس دلتنگی صحبت میکند. او از دوری از معشوق شاکی است و به یاد لحظات وصال و شادیهای گذشته، حسرت میخورد. در عین حال، به بیادبیاش در زمان فراق اشاره میکند و از درد جدایی مینالد. در پایان، او نگران وقوع ماجرای عشقش در حضور مردم و عدم درک احساساتش توسط دیگران است.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال حقیقت و رازهای عمیق زندگی هستی، نباید فقط به ظواهر و چیزهای بیارزش اکتفا کنی. در پی آن چیزهای ارزشمند و ابرازهای حقیقی باش که خود به تنهایی میتوانند به تو روشنایی و بصیرت بدهند.
هوش مصنوعی: چرا در کوی تو یک یا دو روز ماندم؟ روح و قلبم به سمت تو دگرگون شده است.
هوش مصنوعی: اگرچه قدرت و توانایی به اوج خود رسیده است، اما ای ماه من، از نالهها و سر و صداهای شبهای نیمه شب بترس.
هوش مصنوعی: در شب جدایی، از درد و غم بسیار، خبری نداشتی؟ این درحالی است که تو به نشئگی نوشیدنی خوشگلی مشغول هستی.
هوش مصنوعی: صبحی که در آن به وصال محبوب دست یافته بودم گذشت و حالا به شب جدایی رسیدهام. احساس دلتنگی و اندوه بر من غالب شده و به شدت در حال غصه خوردن هستم.
هوش مصنوعی: وقتی ادب و نزاکت در مراسم وصال از بین رفت، من در حالتی مست بودم و از دلگیریِ جدایی تو، عذاب بیادبیام را دیدم.
هوش مصنوعی: به شیخ شهر نگو که در سِرّ عشق چه میگذرد، زیرا که او نمیتواند به درستی مفهوم عشق را درک کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ربود عقل و دلم را جمال آن عربی
درون غمزه مستش هزار بوالعجبی
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه
کنون چو مست و خرابم صلای بیادبی
مسبب سبب این جا در سبب بربست
[...]
دلا تفرج فردوس اگر همی طلبی
بیا و نزهت فردوس بین در این طنبی
ببین زپر تو جام پر از عجایب او
بچرخ آنیه گون بر هزار بوالعجبی
چو گفتمش طنبی عقل رهنمایم گفت
[...]
اگر ز محنت دنیا خلاص میطلبی
بنوش باده گلگون ز شیشه حلبی
چنان به آب عنب تشنهام که صورت آن
برون نمیرودم از حدیقة عنبی
شراب و شاهد و سیم و زرم طفیل تو باد
[...]
به جان تو، که خمارم به غایت، ای چلبی
بریز باده حمرا به شیشه حلبی
چو مست جام «اناالحق » شوم، چنانکه مپرس
هم از تو در تو گریزم ز شرم بی ادبی
همیشه حسن سبب را بجان خریدارم
[...]
فداک امی یا غایة المنی و ابی
بسوخت جان من از جان من چه می طلبی
اگر خموش کنم گوییم که بی خبری
وگر خروش کنم رانیم که بی ادبی
جهان صحیفه حسن و جمال لم یزلیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.