گنجور

 
جامی

فداک امی یا غایة المنی و ابی

بسوخت جان من از جان من چه می طلبی

اگر خموش کنم گوییم که بی خبری

وگر خروش کنم رانیم که بی ادبی

جهان صحیفه حسن و جمال لم یزلیست

وز آن صحیفه به وجه حسن تو منتخبی

چگونه از تو نمانم عجب که می بینم

به زیر هر خم زلفت هزار بوالعجبی

تو ابر جودی و من کشت تشنه لب بی تو

بیا بیا که کنم با تو شرح تشنه لبی

ز هجر روی تو روزم تمام نیم شب است

حذر کن از اثر ناله های نیم شبی

عرب نژاد بود یار و می کند جامی

به فارسی غزل اوصاف حسن آن عربی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

ربود عقل و دلم را جمال آن عربی

درون غمزه مستش هزار بوالعجبی

هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه

کنون چو مست و خرابم صلای بی‌ادبی

مسبب سبب این جا در سبب بربست

[...]

ابن یمین

دلا تفرج فردوس اگر همی طلبی

بیا و نزهت فردوس بین در این طنبی

ببین زپر تو جام پر از عجایب او

بچرخ آنیه گون بر هزار بوالعجبی

چو گفتمش طنبی عقل رهنمایم گفت

[...]

کمال خجندی

اگر ز محنت دنیا خلاص می‌طلبی

بنوش باده گلگون ز شیشه حلبی

چنان به آب عنب تشنه‌ام که صورت آن

برون نمی‌رودم از حدیقة عنبی

شراب و شاهد و سیم و زرم طفیل تو باد

[...]

قاسم انوار

به جان تو، که خمارم به غایت، ای چلبی

بریز باده حمرا به شیشه حلبی

چو مست جام «اناالحق » شوم، چنانکه مپرس

هم از تو در تو گریزم ز شرم بی ادبی

همیشه حسن سبب را بجان خریدارم

[...]

جامی

نشان جام جم و آب خضر می طلبی

ز شیشه حلبی و باده عنبی

چه شد ز کوی تو گر یک دو روز ماندم دور

لدیک روحی و قلبی الیک منقلبی

اگر چه پایه قدرت فراز کیوان است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه