گنجور

 
جامی

چند گردم بهر لیلی گرد حی

نی ز لیلی پای می‌بینم نه پی

گر بمیرم در غم لیلی خویش

یا کرام الحی لا تاسوا علی

بر زبانم نام لیلی تا به چند

در ضمیرم مهر لیلی تا به کی

ای که از لیلی همی گویی نشان

اینما صادفتها ارسل الی

دیگران از خم می مستند و من

مست لیلی ام نه خم دیده نه می

هر چه جز لیلی برون کردم ز دل

لیس فی قلبی سوی لیلای شی

وایه جامی همین لیلی بود

گر نیاید وایه خود وادی وی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

گفت با خرگوش خانه خان من

خیز خاشاکت ازو بیرون فگن

چون یکی خاشاک افگنده به کوی

گوش خاران را نیاز آید بدوی

ابوسعید ابوالخیر

چون مرا دیدی تو او را دیده‌ای

چون ورا دیدی تو دیدی مر مرا

وطواط

تاج فرشست از تو بر فرق هدی

هست دنیا خاک پایت را فدی

ملک و دین را ، کافتخار هر دویی

یک ملک چون تو نبوده در هدی

فیض بحر از جود تو زاید ، چنانک

[...]

عطار

کوفئی را گفت مرد راز جوی

مذهب تو چیست با من باز گوی

گفت این که پرسد ای کاره لقا

باد پیوسته خدایم را بقا

مشاهدهٔ بیش از ۸۶ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه