لذت عشق فرو رفت مرا در رگ و پی
عشق می گویم و جان می دهم از لذت وی
ذکر توبه مکن ای شیخ که با باده فروش
کرده ام عهد که دیگر نکنم توبه ز می
همت از پیر مغان خواه که از خود برهی
جز بدان بدرقه مشکل شود این مرحله طی
یار در جان و دلم در طلبش سرگردان
سیر مجنون سوی هر وادی و لیلی در حی
شعله زد آتش ما از دم می ای مطرب
این چه دم بود که امروز دمیدی در نی
نکنی رقص که من کوه وقارم ای شیخ
پیش رندان سبک روح گرانی تا کی
جامی اوصاف می صاف نیارد گفتن
گر نه فیضش رسد از باطن خم پی در پی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق عمیق و لذت بخش است که شاعر را به شدت تحت تأثیر قرار داده است. او از توبه و بازگشت به حالت پیشین خود در عشق و نوشیدن شراب سخن میگوید و بر این عهد خود تأکید دارد که دیگر توبه نکند. شاعر به دنبال یار خود است و در جستجوی او به هر وادی میرود. او از آتش عشق که از شراب و موسیقی برانگیخته شده صحبت میکند و به شخصیت وقار خود اشاره دارد که در مواجهه با دنیای رندان سبکروح، احساس سنگینی میکند. در نهایت، او به زیبایی و کیفیات شراب اشاره دارد و میگوید که بدون فیض آن، نمیتوان احساسات واقعی را درک کرد.
هوش مصنوعی: لذت عشق به عمق وجودم نفوذ کرده و من به خاطر این عشق، از دل و جانم سخن میگویم و آمادهام تا از این لذت جان بدهم.
هوش مصنوعی: ای شیخ، درباره توبه صحبت نکن که من با دکاندار شراب پیمانی بستهام که دیگر هرگز به توبه از نوشیدن نمیپردازم.
هوش مصنوعی: از پیر مغان (رهبر روحانی) کمک بگیر و با او همت کن، زیرا که با این کار میتوانی از خودتان رها شوی. اگر به او توجه نکنی و تنها بر تلاشهای خود تکیه کنی، عبور از این مرحله سخت خواهد بود.
هوش مصنوعی: دوست در وجودم است و قلبم به خاطر او آشفته و نگران است. مانند مجنونی که در جستجوی لیلی، به هر سو میرود و در هر وادی سرگردان است.
هوش مصنوعی: آتش دل ما از نفس تو شعلهور شده است، ای مطرب! این نفسی که امروز در نی دمیدی، چه نفسی بود که اینقدر جانافزا بود؟
هوش مصنوعی: ای شیخ، تو در کنار جوانان شاد و آزاد نرقص، زیرا من شخصیت و وقاری مانند کوه دارم. تا کی میخواهی این سنگینی و جدیت را به خود بگیری؟
هوش مصنوعی: اگرچه درباره ویژگیهای شراب صاف نمیتوان به راحتی سخن گفت، اما اگر لطفش از عمق ظرف به ما برسد، میتوانیم آن را درک کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خر و پالیک آن جای رسیدم که همی
موزهٔ چینی میخواهم و اسب تازی
آب انگور خزانی را خوردن گاهست
که کس امسال نکردهست مر او را طلبی
هنری مرد نباشد بر هر کس خطری
چون چنین است ترا چیست کنون زین هنری
ز محل کرد بدین شهر مرا دهر جدا
ز خطر کرد بدینجای مرا چرخ بری
بی محل باشم لیکن نه بدین بی محلی
[...]
ای تو را بر مه و زهره ز شب تیره ردی
زهره از چرخ به زیبایی تو کردندی
نه عجب گر کند از چرخ ندا زهره تو را
تا به مه بر ز شب تیره تو را هست ردی
لعبت چشم منی چشم منت باد نثار
[...]
نکند دانا مستی نخورد عاقل می
ننهد مرد خردمند سوی مستی پی
چه خوری چیزی کز خوردن آن چیز ترا
نی چون سرو نماید به مثل سرو چو نی
گر کنی بخشش گویند که می کرد نه او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.