گفتمش با لعل جان بخش از مسیحا کم نیی
گفت دم درکش که تو شایسته این دم نیی
گفتم از دامت رهایی یابد آخر مرغ دل
گفت گویا واقف این جعد خم در خم نیی
چند نالم گفتم از دست تو در عالم چو نی
گفت رو می نال پندارم تو در عالم نیی
گفتمش می بارد از ابر غمت باران درد
گفت چون سبزه ازان باران چرا خرم نیی
گفتمش دل چاک شد پیکان مدار از وی دریغ
گفت با زخمی چنان درخورد این مرهم نیی
گفتم ار شادم نسازی باری از غم کم مکن
گفت اگر انصاف باشد لایق غم هم نیی
گفتم آن راز دهان با محرمان نه در میان
گفت رو جامی که تو این راز را محرم نیی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.