بازم طفیل خیل سگان نام برده ای
ای من سگ تو گرچه به ناکام بردهای
نگشاده دست بهر دعای تو من هنوز
بی موجبی چه دست به دشنام برده ای
می ران سمند ناز که در سرکشی گرو
از خنگ چرخ و توسن ایام برده ای
خودساز پست قدر رقیبان که نیست کس
کآرد فرو خری که تو بر بام برده ای
در لطف تن که هست دو ساعد بر آن گواه
دست از سمن بر آن گل اندام برده ای
ره داده ای به باغ جمالت نسیم را
از جعد خویش و جان من آرام برده ای
جامی سپاس لعل لبش گو که عمرها
فیض کرم ز رشحه آن جام برده ای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.