ساقیا صاف می عیش به خودکامان ده
دردی درد به خون جگر آشامان ده
هر که دردی نکشد گرچه سر خاصان است
بکش افسار و سرش در گله عامان ده
مشرب دردکشی نیست نکونامان را
مطربا خیز و صلا در صف بدنامان ده
زاهدان ز آتش ما سوختگان محرومند
شرری یا رب ازین شعله به آن خامان ده
چون ز شوق تو کشم سر به گریبان عدم
بهر عطر کفنم گردی ازان دامان ده
نیست بی مقدم تو کار مرا سامانی
قدمی رنجه کن و کار مرا سامان ده
جامی ایام گل از صومعه سوی چمن آی
خرقه زهد به تاراج گل اندامان ده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای به خشم از بر من رفته و تنها مانده
تو ز جان رفته و درد تو به هر جا مانده
تا تو، ای دیده بینای من، اندر خاکی
نیست جز خاک درین دیده تنها مانده
خرمی تو که از ناکسی ام واماندی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.