منم چو صبح ز شوق تو جامه شق کرده
ز مهر عارض تو اشک چون شفق کرده
ز لطف خویش به هر جا گشاده گل ورقی
به خط سبز رخت نسخ آن ورق کرده
به صحن باغ گذر کانچه داشت غنچه گره
گل از برای نثار تو بر طبق کرده
نشسته بر رخ گل شبنم است یا ز نسیم
شنیده نکهت تو وز حیا عرق کرده
گل از چه خلعت خوبی به تازگی پوشید
به چشم خلق جمال تواش خلق کرده
ز هستیم رمقی مانده است کی باشد
هجوم عشق تو تاراج آن رمق کرده
حدیث عشق ز جامی شنو که شام و سحر
به کنج مدرسه تحقیق این سبق کرده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رخت که همچو گل از تاب می عرق کرده
هزار جامه جان را چو غنچه شق کرده
ز لطف تو ورقی خوانده عندلیب به باغ
نسیم دفتر گل را ورق ورق کرده
حق است بر تو مرا بوسه ای بود هرگز
[...]
نه سرخ چهره خورشید را شفق کرده
که از خجالت روی تو خون عرق کرده
بگو به غمزه که شمشیر در نیام کند
که شرم کشور حسن ترا نسق کرده
کجا خورد غم دل کودکی که مصحف را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.