حلقه زلفش گشاد باد سحرگاه
اشرق شمس الضحی بنور محیاه
چند گریبان درم ز شوق جمالش
برفکن ای باد صبح دامن خرگاه
وصف سهی سرو ما بلند مقامی ست
کی رسد آنجا کسی به همت کوتاه
راز دل خم به پیش جام دهان باز
گفت صراحی ازان فتاد در افواه
در دل تنگم نشین اگر چه ندارد
کلبه درویش تاب کوکبه شاه
آه دلم هست بی تو شعله جانسوز
آه که صد بار سوخت جان من از آه
جامی بی صبر و دل سگان درت را
همدم دیرینه است و یار هواخواه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عطسهٔ سحر حلال من فلکی بود
بود به ده فن ز راز نه فلک آگاه
زود فرو شد که عطسه دیر نماند
آه که کم عمر بود عطسهٔ من آه
جانش یکی عطسه داد و جسم بپرداخت
[...]
صدر ولایت، که نقد شیخ صفی داشت
قرب نود سال بود رهبر این راه
جانش بوقت رحیل عطسه زد و گفت
«یا ملک الموت، قد وصلت الی الله »
حالت او راملک چو دید عجب ماند
[...]
در تب و تیمار هجر همچو پر کاه
روی به دیوار حسرتم گه و بی گاه
شرم و غرور و تغافل این همه تا چند
کاش نمی کردمت ز عشق خود آگاه
روز به روزت جفا و ناز فزون شد
[...]
زاده موسی بن جعفر ای علوی جاه
ای که شب و روز زائر تو به درگاه
ساخته درک مقام سیر الی الله
سهل بود در زیارت تو اگر راه
باقر عالی مقام سید امجد
زادهٔ هادی ستوده پیر دل آگاه
نزد پدر رفت و سال رحلت او را
یافت مطابق صغیر باغفر الله
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.