گنجور

 
جامی

همچو شمعم به زبان شعله زند آتش آه

گر نه بگشایدم از سینه بر او تیغ تو راه

لب لعلت که زد از خط به دلم مهر وفا

چون نگینی ست پی مهر زدن کرده سیاه

بیدلان را به نگاهی چو نگه داری دل

از دو چشم تو تمام است مرا نیم نگاه

خال مشکین که بر آن چاه زنخدان بینی

حبشی بچه ای افتاده ز شوخی ست به چاه

شوق قد تو به طوبی ننشیند فردا

نشکند آرزوی سرو روان شاخ گیاه

دل دو نیمه شده از تیغ تو چون نام خودست

هر دو را پشت ز بار غم عشق تو دو تاه

عذرخواهی مکن از جامی اگر شد سگ تو

این کرم کن که ازین خاک درش عذر مخواه

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کسایی

دستش از پرده برون آمد چون عاج سپید

گفتی از میغ همی تیغ زند زهره و ماه

پشت دستش به مثل چون شکم قاقم نرم

چون دم قاقم کرده سرانگشت سیاه

خواجه عبدالله انصاری

ای ستمکار بیندیش از آنروز سیاه

که ترا شومی ظلم افکند از جاه بچاه

حال اکنون بحقارت منگر جانب او

بشماتت کند آنروز بسوی تو نگاه

منوچهری

در چو بگشاد، بدان دخترکان کرد نگاه

دید چون زنگی هر یک را دو روی سیاه

جای جای بچهٔ تابان چون زهره و ماه

بچهٔ سرخ چو خون و بچهٔ زرد چو کاه

قطران تبریزی

ای بفر و خرد و خوبی خورشید سپاه

او فرزنده ز گردون تو فروزنده ز گاه

او گهی تابان بر چرخ و گهی زیر زمین

تو بوی تابان بر گاه بگاه و بی گاه

زو نگاریده سپهر از تو نگاریده زمین

[...]

امیر معزی

کی نهم روی دگرباره بر آن روی چو ماه

کی زنم دست دگرباره در آن زلف سیاه

بروم روی بر آن روی نهم کامد وقت

بشوم دست بدان زلف زنم کامد گاه

ای پسر چند کنم بی‌لب خندان تو صبر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه