همچو شمعم به زبان شعله زند آتش آه
گر نه بگشایدم از سینه بر او تیغ تو راه
لب لعلت که زد از خط به دلم مهر وفا
چون نگینی ست پی مهر زدن کرده سیاه
بیدلان را به نگاهی چو نگه داری دل
از دو چشم تو تمام است مرا نیم نگاه
خال مشکین که بر آن چاه زنخدان بینی
حبشی بچه ای افتاده ز شوخی ست به چاه
شوق قد تو به طوبی ننشیند فردا
نشکند آرزوی سرو روان شاخ گیاه
دل دو نیمه شده از تیغ تو چون نام خودست
هر دو را پشت ز بار غم عشق تو دو تاه
عذرخواهی مکن از جامی اگر شد سگ تو
این کرم کن که ازین خاک درش عذر مخواه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به عشق و دلتنگی خود اشاره میکند و خود را به شمعی تشبیه میکند که در برابر محبوبش شعلهور است. او از تیغ محبت محبوب سخن میگوید که دلش را میسوزاند. لبهای محبوب برای او نشانهای از وفا هستند که دلی را مجروح کرده است. شاعر به نگاههای عاشقانه محبوب اشاره میکند که به دلش عمق میبخشد. خال سیاه روی صورت محبوب را نیز به نوعی زیبایی توصیف میکند و احساس میکند که عشقش هر روز بیشتر میشود. در نهایت، او از عذرخواهی کردن در رابطه با عشقش میگوید و میخواهد به این احساسات اخلاقی نپردازد.
هوش مصنوعی: مانند شمعی هستم که با کلامم آتش شعلهور میشود. اگر نتوانم این آتش را بیرون بریزم، ممکن است تیغ حسرت از سینهام برود و به سمت او بیفتد.
هوش مصنوعی: لبهای سرخ تو، که بر دل من نشانی از محبت گذاشته، مانند نگینی است که برای همیشه بر آن مهر زده شده و حالا رنگش سیاه شده است.
هوش مصنوعی: عشق و محبت در نگاه تو چنان قدرتی دارد که کافی است تنها یک لحظه به من نگاه کنی، تا تمام دل من در آن لحظه تسخیر شود. احساس میکنم با همین نیمنگاه تو، تمام دنیا برایم معنا پیدا میکند.
هوش مصنوعی: خال تیرهای که بر روی چانه نقش بسته، مانند چاه عمیقی است که در آن بچهای سیاهپوست به شوخی افتاده و این تصویر نشاندهنده زیبایی و جذابیت است.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی تو مانند درختی است که همیشه سر سبز و سرزنده باقی میماند و هیچگاه امید و آرزو نسبت به آن به پایان نمیرسد.
هوش مصنوعی: دل من از محبت تو به دو نیم شده، مانند نام خودم که هر دو نیمه را پشت سر میگذارد. این دو نیمه تحت سنگینی غم عشق تو قرار دارند.
هوش مصنوعی: از شراب شرمنده نباش، اگر دوستانت به این وضعیت رسیدهاند؛ این را از خاکها عذر نمیطلبی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دستش از پرده برون آمد چون عاج سپید
گفتی از میغ همی تیغ زند زهره و ماه
پشت دستش به مثل چون شکم قاقم نرم
چون دم قاقم کرده سرانگشت سیاه
ای ستمکار بیندیش از آنروز سیاه
که ترا شومی ظلم افکند از جاه بچاه
حال اکنون بحقارت منگر جانب او
بشماتت کند آنروز بسوی تو نگاه
در چو بگشاد، بدان دخترکان کرد نگاه
دید چون زنگی هر یک را دو روی سیاه
جای جای بچهٔ تابان چون زهره و ماه
بچهٔ سرخ چو خون و بچهٔ زرد چو کاه
ای بفر و خرد و خوبی خورشید سپاه
او فرزنده ز گردون تو فروزنده ز گاه
او گهی تابان بر چرخ و گهی زیر زمین
تو بوی تابان بر گاه بگاه و بی گاه
زو نگاریده سپهر از تو نگاریده زمین
[...]
کی نهم روی دگرباره بر آن روی چو ماه
کی زنم دست دگرباره در آن زلف سیاه
بروم روی بر آن روی نهم کامد وقت
بشوم دست بدان زلف زنم کامد گاه
ای پسر چند کنم بیلب خندان تو صبر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.