ای به دلم گرفته جا دمبدم از نظر مرو
مرهم سینه چون تویی مردم دیده هم تو شو
خرمن صبر شد به باد از غم عمر کاه تو
لیک بود هزار ازین بر چو تویی به نیم جو
من که و فکر عافیت خاصه که شد به عشق تو
دل به کمند غم زبون جان به کف بلا گرو
چند به هرزه صوفیا گوش به بانگ نی نهی
حالت و وجد بایدت ناله زار من شنو
غاشیه تو چون کشم چشم پر اشک کرده پا
پای من آبله همه بارگی تو تیزرو
تخم شکیب کشته ام وه که خیال ابرویت
سبز نگشته کشت من داس کشد پی درو
جامی خسته را که شد کشته تیغ غمزه ات
لعل حیات بخش تو داد به خنده جان نو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق غم و دلتنگی خود سخن میگوید و به محبوبی اشاره میکند که همواره در دل او جا دارد. او میگوید که با وجود درد و رنج زندگیاش، هنوز هم به یاد محبوب خود آرامش مییابد. شاعر از جستجوی حالتی معنوی و وجدانی صحبت میکند و میخواهد که محبوبش صدای ناله و گریهاش را بشنود. او از زخمهای عشق و ناتوانی خود در برابر محبوب میگوید و در نهایت از امید و زندگیای که به واسطه محبت محبوبش به دست آورده است، یاد میکند. این شعر نشاندهنده عمق احساسات عاشقانه و پیچیدگیهای عشق است.
هوش مصنوعی: عزیز من، تو که در دل من جا داری، مدام از نظر نرو. مرهم دل من، مانند تو کسی نیست، پس فقط تو هستی که میتوانی به چشمم بیایی.
هوش مصنوعی: صبر و تحمل من به خاطر اندوه زندگی به یک دانه کاه تبدیل شده است، اما وجود تو به اندازه هزاران این کاه ارزش دارد و به راحتی نمیتوانم آن را نادیده بگیرم.
هوش مصنوعی: من که به خاطر عشق تو دل را به غم سپردم و خودم را در خطر قرار دادم، فکر میکنم که در جستجوی آرامش هستم.
هوش مصنوعی: به چند سخن پوچ و بیمحتوا که صوفیان میگویند گوش نسپار، زیرا حالت و روحنوازی تو نیازمند احساس عمیقتری است. حالا به صدای ناله و زاری من توجه کن.
هوش مصنوعی: چشمانم پر از اشک شده است، مانند غباری که بر چهرهام نشسته است. پای من زخمهای زیادی دارد که تمام این دردها به خاطر شیدایی توست.
هوش مصنوعی: من صبر و حوصلۀ خود را به خاطر عشق تو کاشتهام، اما افسوس که هنوز امیدی به درو کردن ثمر آن ندارم و انگار که کسی در حال از بین بردن این کشت من است.
هوش مصنوعی: جامی که خسته و دلشکسته شده بود، به خاطر تیر غمزهی تو جانش را از دست داد، اما تو با لبخند و زیباییات زندگی را به او بخشیدی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هین کژ و راست میروی باز چه خوردهای بگو
مست و خراب میروی خانه به خانه کو به کو
با کی حریف بودهای بوسه ز کی ربودهای
زلف که را گشودهای حلقه به حلقه مو به مو
نی تو حریف کی کنی ای همه چشم و روشنی
[...]
گر شبکی نشستمی با بُتِ خویش رو به رو
وه که چه عیش کردمی تازه به تازه نو به نو
گه لبکش مزیدمی گه زنخش گزیدمی
گه گلِ وصل چیدمی رنگ به رنگ بو به بو
گه شکرش ربودمی گه کمرش گشودمی
[...]
هندوی زلف سرکشت با تو نشسته رو به رو
حال مشوش مرا با تو گشود مو به مو
از همه سوی میدهد، بوی حبیب لاجرم
میروم از هوای تو، همچو نسیم سو به سو
کرد ز سر حال من، مردم شهر را خبر
[...]
قبله جان من تویی، گیل فرشته رنگ و بو
ماه سپهر مکرمت، سرو ریاض آرزو
گیل نهای، فرشتهای، وز دل و جان سرشتهای
گیل که بو؟ که بو چنین حوروَش و فرشتهخو؟
می دل و دین تی فدا، خوا ببری که وس خوشی
[...]
پیک صبا ز کوی او آمد و داد بوی او
گفت که ها بگیر هی آیت رحمتی ز هو
از دم روح پرورش یافت حیات جان من
چون نفس مسیح کان یافت وفات را رفو
شد دم عنبرین او عطر مشام جان و دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.