پرده ز رخ برفکن جامه جان چاک کن
طرفه کله برشکن تاج سران خاک کن
خار و خس کوی دوست به ز گل است ای رفیق
نخل سر خاک من زان خس و خاشاک کن
در خور صید تو نیست این تن چون موی من
لیک اگر نگسلد رشته فتراک کن
ناله و فریاد من نیست ز سوز جگر
یا دهنم را بدوز یا جگرم چاک کن
بر سر بالینم آ همچو رفیقان دمی
حال دلم بازپرس اشک رخم پاک کن
مردم بی درد را ذوق جفای تو نیست
هر چه کنی بعد ازین بر من غمناک کن
جامی سرگشته را کشته شدن آرزوست
تیغ به خونریزیش غمزه بی باک کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.