نگار شوخ چشم تیز خشم تندخوی من
نمی بیند به چشم مرحمت یک بار سوی من
به رویم از مژه خوناب وز دل خون ناب آمد
چه گویم کز فراق او چها آمد به روی من
دم قتلم چو تیغ او ز سوز سینه بگدازد
ز آب زندگانی خوشتر آید در گلوی من
تماشای رخش را هر سر مو گر شود چشمی
سر مویی نگردد کم به رویش آرزوی من
در آن کو عمرها گشتم نگفت آن بی وفا هرگز
که این مسکین سرگردان چه می جوید به کوی من
به خوبان عشق ورزیدن مرا خویی ست دیرینه
به زودی کی توان ای پندگو اصلاح خوی من
مگو جامی کزان مشکین سلاسل پای دل بگسل
که پیوندی ست با او محکم از هر تار موی من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیال آشنایی چون کند بیگانه خوی من؟
که صد جا بنگرد تا یک نظر بیند به سوی من
ز من در پیش دشمن بس که روی از ناز میتابی
به هرجا مینشینم، مینشیند روبهروی من
ز بس بیاعتبارم، گر فرستم قاصدی سویش
[...]
اگر یک دم شود خالی ز موج می سبوی من
نفس چون حلقه های دام پیچد بر گلوی من
هوای کوچه گردی نیست فرزند مرا بر سر
نمی آید به بیرون از حریم غنچه بوی من
مرا یک ره نمی آید به بر سرو روان او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.