گنجور

 
جامی

بیا ای اهل دل را قرة العین

کمان ابروانت قاب قوسین

میان موی تا موی میانت

نمی بیند خرد یک موی مابین

لبت را گفتم ای جان این قلبی

دهانت گفت پنهان حیث لا این

به وام از میکده بردم سبویی

مرا بادا به گردن دایم این دین

ز جامی گر تو سر خواهی و دیده

برد فرمان تو بالرأس والعین

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

جهان را یادگارست از سلاطین

شه ایران و توران ناصرالدین

ملک سنجر ولی‌عهد ملک شاه

خداوند ملوک مشرق و چین

فروزان آفتابی عالم افروز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه