بناز ای چشم شوخت فتنه خوبان ترکستان
نه چشم است آن که دین غارت کن تازیک و ترک است آن
به لطف روی گلگونت نروید لاله در صحرا
به شکل قد دلجویت نخیزد سرو در بستان
ز میگون لعل تو آورد مطرب در میان نقلی
کنون عمری ست کان نقل است نقل مجلس مستان
چه شیرین پرورش داده ست با آن لب تو را دایه
همانا شهد ناب آمد به جای شیرش از پستان
به ناکامی نخواهم دور ازان در زندگی دیگر
خدا را کام من زان لب بده یا جان من بستان
زنی تیغ و شفیع این گنه سازی دو ساعد را
نکرده زیر پا کس خون عاشق را بدین دستان
بدین کشور نیاز آورد با دست تهی جامی
میفشان آستین بی نیازی بر تهیدستان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مسلمانان مسلمانان مسلمانی کدام است آن
که با ما بشکند توبه چه نام است آن چه نام است آن
میی کآن را نباید ریخت جز در حلق صاحب دل
نه پنهان فاش می¬گویم حرام است آن حرام است آن
مرا بی¬هوشی فطرت چنین مدهوش می¬دارد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.